لشکر کشی خلیفه دوم به ایران در بوته نقد و ارزیابی

نقدی بر سخنان و خطب مصطفی حسینی طباطبایی (۷)

در این مقاله به نقد و بررسی پاسخ مصطفی حسینی طباطبایی به یکی از فضلای قم در اوایل اسفند ۱۳۹۶شمسی می‌پردازیم. موضوع گفتگو کشتار اعراب در فتح ایران است. از آنجاییکه آن فاضل محترم در قضیه حمله اعراب به ایران به نحوه عملکرد خلیفه دوم تعریض زده است لذا آقای مصطفی طباطبایی خود را موظف دیده تا در مقام پاسخ برآید و از این کشورگشایی‌ها حمایت کند.

خلاصه دفاعیه طباطبایی به شرح ذیل است:

۱- زمان شناسی ایجاب می‎کند تا حمله اعراب به ایران را تخطیه نکنیم چرا که باعث تحریک ایران پرستان می‎شود که با اصل اسلام مخالفند.

۲- ایرانیان خود باعث حمله اعراب به ایران شده اند. خالد بن ولید در حال سرکوبی پیغمبران دروغین بوده که به دلیل حمایت ایرانیان از این پیغمبران دروغین درگیری ها به داخل ایران کشیده می‎شود.

۳- مردم ایران از ظلم حکومت و خرافات بزرگان زرتشت به ستوه آمده بودند و آماده بودند دین توحیدی اسلام را بپذیرند.

۴- تخطیه حمله اعراب به ایران فقط تخطیه خلفا و سنی ها نیست بلکه تخطیه حضرت علی علیه السلام هم هست چرا که ایشان حمله به ایران را تایید کرده اند.

 

بیان حقیقت همواره امری پسندیده است

به منظور بررسی پاسخ مصطفی طباطبایی لازم است تا در ابتدا خاطر نشان نماییم که از منظر ما تفاوت عمیقی میان اسلام اصیل و بسیاری از عملکردهای خلفای سه گانه در صدر اسلام وجود دارد. همچنین ما معتقدیم علاقمندی به مرز و بوم در آموزه‌های دینی وجود دارد. ما بر این باوریم که در حمله به ایران و سایر سرزمین ها انگیزه خلفا بیش از آنکه گسترش اسلام اصیل باشد قدرت طلبی و کسب غنایم بوده است البته همیشه نیّتهای شوم در پوشش شعارهای مقدس مخفی می‌گردد. فتنه‎ای که با غصب خلافت آغاز شد خانه وحی را سوزاند دخت نبی گرامی اسلام را به شهادت رساند امیرالمومنین علی بن ابی طالب ع را خانه نشین کرد و قریب ۱۴۰۰ سال است که بشریت را در آتش ضلالت می‎سوزاند.

 

خالد بن ولید بازوی اجرایی خلیفه اول

آغاز خلافت خلیفه اول با مشکلات بسیاری همراه بود. مصطفی طباطبایی به گونه ای هدفدار تنها به مشکل مدعیان دروغین نبوت اشاره کرده و از سایر موارد تغافل ورزیده است.

۱- پیامبران دروغین: برخی از قبایل یا اشخاص بلند پرواز که موفقیت پیامبر اسلام ص را دیدند به اندیشه سروری مدعی ارتباط با وحی شدند و با رحلت پیامبر به تقابل با خلیفه اول برخاستند.

۲- مخالفین خلافت تیم و عدی: غیر از مدعیان نبوت برخی از قبایل دیگر به دلایل سیاسی و یا اعتقادی و یا تعصبات قبیله ای حاضر به پذیرش دولت مدینه نشدند و بعضا از جانب حکومت انگ مرتدین گرفتند[۱].

۳- مخالفان پرداخت زکات: ابوبکر همه قبایل را به پرداخت زکات ملزم کرد و گفت: اگر صدقه یک سال (عقال) که به رسول خدا صلی الله علیه و آله می‎پرداخته اند به من ندهند با آنان به جنگ خواهم پرداخت[۲].

 

حمله و حکومت خلفا زندگی را برای مردم ایران ناگوارتر نمود

در برخورد با گروه‌های مخالف در داخل شبه جزیره عربستان خط مشی دستگاه خلافت چیزی جز سرکوب نبود. تا جایی که برای سرکوبی مخالفان آنها را می‎سوزاند:

 

۱- ابوبکر فجاة سلمی را زنده زنده در آتش سوزاند[۳].

 

۲- وقتی ابوبکر با اصحاب رده به جنگ پرداخت عده ای را کشت و عده ای را اسیر کرد و عده دیگری را سوزاند[۴].

 

۳- خالد بن ولید عده زیادی از مخالفان را کشت و عده ای را هم اسیر کرد. سپس دستور داد که گودالی کندند و هیزم در آن ریختند و اسیران را داخل آن گودال انداختند[۵].

 

وقتی حکومتی با مردم خویش چنین می‎کند می‌توان تصور کرد چه بلایی بر سر مردم کشورهای دیگر خواهد آورد. آیا چنین رفتارهایی سنت اسلام و پیامبر بوده است فردوسی در این باره چنین سروده:

 

ﭼﻮ ﺑﺨﺖ ﻋﺮﺏ ﺑﺮ ﻋﺠﻢ چیره ﮔﺸﺖ

ﺟﻬﺎﻥ را ﺩﮔﺮﮔﻮﻧﻪ ﺷﺪ رسم ﻭ راه

ﻫﻤﻪ روز ایرانیان تیرﻩ ﮔﺸﺖ

ﺗﻮ ﮔﻮیی ﻧﺘﺎﺑﺪ ﺩﮔﺮ ﻣﻬﺮ ﻭ ﻣﺎﻩ

 

بدون اینکه بخواهیم برخی نگاه‌های نژادپرستانه و غیر دینی ایران پرستان را تایید کنیم معتقدیم حمله اعراب به ایران به هدف عرضه اسلام اصیل به ایران نبود. مصطفی طباطبایی چشم خود را بر جنایات امثال خالد بن ولید بسته و در جهت مخالفت با تشیع اعمال دستگاه خلافت را چنین توجیه می‌کند:

اسکندر به ایران حمله کرد چرا مردم ایران دین یونانیان را قبول نکردند و از آیین زرتشتی دست بر نداشتند چرا دین مغول را قبول نکردند فقط اسلام را قبول کردند.

حال آنکه مردم ایران و نه تمامی کسانی که مورد هجوم وحشیانه سربازان دستگاه خلافت قرار گرفتند اسلام خلفا را با میل و رغبت نپذیرفتند . بلافاصله پس از اینکه آتش پیروان مکتب سقیفه مرزهای شبه جزیره عربستان را در نوردید قیام‌های مردم بر علیه آنان آغاز گردید. در سال ۶۴۵ میلادی چند ماه پس از آغاز خلافت عثمان مردم ری بر ضد حاکم عرب شهر قیام کردند.خیزش آنان بعدا به دست سربازان اعزامی سعد بن ابی وقاص سرکوب شد. در آن زمان هنوز یزدگرد سوم آخرین شاه ساسانی ایران در شرق کشور(خراسان بزرگتر) مقاومت می‎کرد. در همین سال مردم شمال غرب ایران (آذربایجان) نیز بر ضد اعراب قیام کردند. آنان نیز به دست نیروهای ولید بن عقبه سرکوب شدند. چندی بعد استخر (شیراز) نیز که اعراب را موقتا اخراج کرده بود دوباره به دست نیروهای عرب به فرماندهی عثمان ابن عاص افتاد. شهر باستانی استخر بارها بر ضد اعراب قیام کرده بود. در این سال نیروهای عرب باز هم موفق به تصرف مازندران نشدند. سه سال بعد مازندرانی ها حمله دیگر اعراب را در هم شکستند.

در سال‌های بعد نوادگان رسول خدا ص و فرزندان امیرمومنان ع که خود مورد تهاجم دستگاه خلافت اموی و عباسی بودند با هجرت به سوی ایران توانستند قلب مردم ایران را تسخیر و به سوی اسلام اصیل رهنمون سازند. حضور وکلا و شاگردان ائمه در ایران وجود امام زادگان و سفر امام رضا علیه السلام به خراسان مواردی بود که مردم را بیشتر و بیشتر با حقیقت معارف فطری اسلام آشنا کرد.

ابومسلم خراسانی شعار ملی گرایی نداشت بلکه می‎گفت: «الرضا من آل الرسول». این نکته رشد و نفوذ اسلام اهل بیت و نه اسلام خلافت را در مردم ایران نشان می‌داد.

 

علت اصلی حمله دستگاه خلافت به ایران

ابوبکر پس از پایان یافتن رخدادهای مربوط به مرتدین ضمن نامه‎هایی که به مردم مکه طایف یمن و تمامی اعراب حجاز و نجد فرستاد آنان را به جهاد دعوت کرد. وی در همین نامه ها وعده غنایم موجود در روم را نیز به آنان داد. به دنبال آن سیل جمعیت از سراسر مناطق جزیره راهی مدینه شد[۶] و نیروهای نظامی دستگاه خلافت در سال دوازدهم هجرت (۶۳۳م) رهسپار فتح شام گردید. این در حالی بود که قرآن کریم می‎فرماید:

 

یَأَیُّهَا الَّذِینَ ءَامَنُواْ إِذَا ضَرَبْتُمْ فِی سَبِیلِ اللَّهِ فَتَبَیَّنُواْ وَ لَاتَقُولُواْ لِمَنْ أَلْقَی إِلَیْکُمْ السَّلَمَ لَسْتَ مُیْمِناً تَبْتَغُونَ عَرَضَ الْحَیَوةِ الدُّنْیَا فَعِنْدَ اللَّهِ مَغانِمُ کَثِیرَةٌ کَذَ لِکَ کُنْتُمْ مِّنْ قَبْلُ فَمَنَّ اللَّهُ عَلَیْکُم فَتَبَیَّنُواْ إِنَّ اللَّهَ کَانَ بِمَا تَعْمَلُونَ خَبِیراً[۷]

 

ای کسانی که ایمان آورده اید! هرگاه در راه خدا (برای جهاد) گام برداشتید پس (در کار دشمن) تحقیق کنید و به کسی که نزد شما اظهار اسلام و صلح می‎کند نگویید: تو میمن نیستی تا بدین بهانه کالای زندگی دنیا و غنایم بدست آورید. زیرا که غنایم بسیار نزد خداوند است. شما نیز خودتان قبلاً این گونه بودید پس خداوند بر شما منّت نهاد (تا ایمان در جانتان نفوذ کرد) پس تحقیق کنید (و زود دست به اسلحه نبرید) که خداوند همواره به آنچه انجام می‎دهید به خوبی آگاه است.

 

قرآن کریم کشتن طرف مقابل برای به غنیمت گرفتن دارایی‌های او را از صفات اعراب جاهلی عنوان می‎کند (کَذَ لِکَ کُنْتُمْ مِّنْ قَبْلُ) ولی همانطور که گفته شد دستگاه خلافت و کشورگشایان با اتکاء به فرهنگ قبیله ای اعراب را حول محور جنگ و غارت سایر ملت ها با یکدیگر متحد ساختند البته با شعار جهاد اسلامی.

 

اواخر خلافت ابوبکر در شبه جزیره اتفاقاتی در عراق در حال رخ دادن بود. قشونی از سپاه ایران در جنگ ذی‎قار نزدیک حیره پایتخت لخمی‌ها که امروزه شهر کوفه نامیده می‌شود از بنی شیبان شکست خوردند. یکی از رهبران این قبیله مثنی بن حارثه بود که به قتل و غارت دهقانان در درون مرزهای ایران می‎پرداخت. او نامه ای به ابوبکر نوشت و ضعف دولت ایران را به وی یادآور شد[۸]. ابوبکر که اخبار یورش‌های وی را بر عجمان شنیده بود گفت: این شخص کیست که اخبار او قبل از نسب او به ما می‎رسد به او گفته شد که چهره ناشناسی نیست. پس از پایان یافتن جنگ با مرتدان مثنی بن حارثه به مدینه آمد و از ابوبکر خواست تا اجازه دهد با ایرانیان بجنگد. ابوبکر برای وی فرمانی نوشت. چندی بعد برادرش را به مدینه فرستاد تا از ابوبکر بخواهد نیروی کمکی برای وی بفرستد و ابوبکر خالد را به سوی عراق فرستاد[۹].

 

بنابراین انگیزه اصلی حمله اعراب به ایران پر کردن خزانه دستگاه خلافت از غنیمت ها و زکات و جزیه بود که ضعف حکومت ایران (به دلیل جنگ‌های ایران و روم) این انگیزه را تقویت کرده بود. و الّا در گفتمان ابوبکر و سران قبایل و سرداران اشاره ای به لزوم گسترش دعوت اسلام و توحید به چشم نمی‌خورد. به بیان دیگر این نوع فرصت طلبی ها هیچ تمایز جوهری با تصمیمات و کشورگشاییهای سایر سلاطین ندارد.

 

نقش امیرمومنان علیه السلام در شرایط جنگی

مصطفی طباطبایی نه تنها می‎کوشد تا با تحریف تاریخ جنایات سربازان خلافت را در این کشورگشایی ها کتمان کند بلکه به دنبال آن است تا آن را با تایید حضرت علی علیه السلام گره زند . ما می‌گوییم اگر حمله اعراب به ایران فرمانی مقدس و جهادی اسلامی بود چرا امیر مومنان ع که در اوج جوانی و جنگآوری بودند و در غزوات پیامبر ص همواره پیشقدم در هیچ جنگی از جنگ‌های دستگاه خلافت شرکت نکردند!

اگر این نبرد یک واجب الهی و مرضی رضای خدا بود چرا امیرالمومنین ع از خالد بن ولید سبقت نگرفت و به امر کشاورزی در مدینه مشغول گردید

مصطفی طباطبایی مشورت دادن حضرت علی ع را موّید کشورگشایی خلیفه دوم می‌گیرد. ما می‌گوییم چنین استنتاجی اساساً خطاست. قبل از اینکه به ادلّه کذب چنین ادعایی بپردازیم این نکته را خاطر نشان می‌کنیم که وظیفه الهی و امامتی امیرمومنان علی علیه السلام حفظ دین پیامبر ص است. لذا هر زمان که اساس اسلام در خطر می‌افتاد آن حضرت ساکت نمانده و تکلیف خویش را انجام می‌داد.

سرزمین عراق حد فاصل ایران و روم بود که در جنگ‌های این دو ابرقدرت دست به دست می‎شد. به دنبال اسلام آوردن بین النهرین مرزبانان و نیروهای ایرانی که در عراق مستقر بودند به داخل مرزهای ایران بازگشته و عراق را ترک کردند امّا همواره نگران این بودند که خود مورد تاخت و تاز سربازان خلافت قرار گیرند. برای مقابله با این خطر یزدگرد سپاهی یکصد و پنجاه هزار نفری به فرماندهی «فیروزان» ترتیب داد تا جلوی هر نوع حمله ناگهانی را بگیرد و در شرایط مناسب دست به حمله تهاجمی زند. سعد وقاص فرمانده کل قوای مسلمانان نامه‎ای به عمر نوشت و خلیفه را از تحرک‌های دشمن آگاه ساخت و افزود: سپاه کوفه آماده‎است تا با حمله پیشدستانه نبرد را آغاز کند.

عمر به مسجد رفت سران صحابه را جمع کرد و آنان را از تصمیم خود مبنی بر اینکه می‌خواهد مدینه را ترک گوید و در منطقه‎ای میان بصره و کوفه فرود آید و از آن نقطه رهبری سپاه را به دست بگیرد آگاه ساخت. در این موقع «طلحه» برخاست و خلیفه را بر این کار تشویق کرد و سخنانی گفت که بوی تملق و چاپلوسی بخوبی از آن استشمام می‌شد. پس از او «عثمان» برخاست و نه تنها خلیفه را به ترک مدینه تشویق کرد بلکه افزود: به سپاه شام و یمن بنویس که همگی منطقه خود را ترک کنند و به تو بپیوندند و تو با این جمع انبوه بتوانی با دشمن روبرو شوی.

در اینجا لازم است به نکاتی توجه شود:

۱- در صورت شکست سپاه اعراب سپاه یکصد و پنجاه هزار نفری یزدگرد اگر عزم حمله به شبه جزیره عربستان را می‎کرد اصل اسلام در خطر می‌افتاد. زیرا دشمن تمایزی میان مسلمین قایل نبوده و همه را با یک چشم نگاه می‌کرد لذا کسی از این هجوم جان سالم بدر نمی‌برد.

 

۲- عمر بن خطاب سابقه خوبی در غزوات پیامبر ص نداشت و حضرت به خوبی بر میزان دلاوری! وی واقف بودند بنابراین حضور خلیفه دوم در مقابل لشگر ایرانیان نتیجه ای جز کشته شدنش یا فرار او از میدان نداشت و این امر موجب تحریک لشگر ایران به حمله و نابودی همه دستاوردهای اسلام می‌گردید.

 

۳- کتاب الهی جمع نشده بود و سخنان پیامبر به کتابت در نیامده بود. و بیم آن می‌رفت که متن اسلام به سرنوشت کتب الهی قبل دچار گردد.

 

۴- منافقین داخل شبه جزیره عربستان به دنبال فرصتی برای نابودی اسلام بودند و ضعف حکومت مرکزی می‌توانست این فرصت را در اختیارشان بگذارد.

 

در چنین شرایطی اگر امیرمومنان علی ع به خلیفه دوم مشورت نمی‌داد ای بسا وی به جهت تصمیمی نادرست کل زحمات پیامبر اسلام را در معرض نابودی قرار می‌داد. آن حضرت در نهج البلاغه اینگونه فرموده اند:

 

إِنَّ هَذَا الْأَمْرَ لَمْ یَکُنْ نَصْرُهُ وَ لَا خِذْلَانُهُ بِکَثْرَةٍ وَ لَا بِقِلَّةٍ وَ هُوَ دِینُ اللَّهِ الَّذِی أَظْهَرَهُ وَ جُنْدُهُ الَّذِی أَعَدَّهُ وَ أَ مَدَّهُ حَتَّی بَلَغَ مَا بَلَغَ وَ طَلَعَ حَیْثُ طَلَعَ وَ نَحْنُ عَلَی مَوْعُودٍ مِنَ اللَّهِ وَ اللَّهُ مُنْجِزٌ وَعْدَهُ وَ نَاصِرٌ جُنْدَهُ وَ مَکَانُ الْقَیِّمِ بِالْأَمْرِ مَکَانُ النِّظَامِ مِنَ الْخَرَزِ یَجْمَعُهُ وَ یَضُمُّهُ فَإِنِ انْقَطَعَ النِّظَامُ تَفَرَّقَ الْخَرَزُ وَ ذَهَبَ ثُمَّ لَمْ یَجْتَمِعْ بِحَذَافِیرِهِ أَبَداً وَ الْعَرَبُ الْیَوْمَ وَ إِنْ کَانُوا قَلِیلًا فَهُمْ کَثِیرُونَ بِالْإِسْلَامِ عَزِیزُونَ بِالاجْتِمَاعِ فَکُنْ قُطْباً وَ اسْتَدِرِ الرَّحَی بِالْعَرَبِ وَ أَصْلِهِمْ دُونَکَ نَارَ الْحَرْبِ فَإِنَّکَ إِنْ شَخَصْتَ مِنْ هَذِهِ الْأَرْضِ انْتَقَضَتْ عَلَیْکَ الْعَرَبُ مِنْ أَطْرَافِهَا وَ أَقْطَارِهَا حَتَّی یَکُونَ مَا تَدَعُ وَرَاءَکَ مِنَ الْعَوْرَاتِ أَهَمَّ إِلَیْکَ مِمَّا بَیْنَ یَدَیْکَ إِنَّ الْأَعَاجِمَ إِنْ یَنْظُرُوا إِلَیْکَ غَداً یَقُولُوا هَذَا أَصْلُ الْعَرَبِ فَإِذَا اقْتَطَعْتُمُوهُ اسْتَرَحْتُمْ فَیَکُونُ ذَلِکَ أَشَدَّ لِکَلَبِهِمْ عَلَیْکَ وَ طَمَعِهِمْ فِیکَ فَأَمَّا مَا ذَکَرْتَ مِنْ مَسِیرِ الْقَوْمِ إِلَی قِتَالِ الْمُسْلِمِینَ فَإِنَّ اللَّهَ سُبْحَانَهُ هُوَ أَکْرَهُ لِمَسِیرِهِمْ مِنْکَ وَ هُوَ أَقْدَرُ عَلَی تَغْیِیرِ مَا یَکْرَهُ وَ أَمَّا مَا ذَکَرْتَ مِنْ عَدَدِهِمْ فَإِنَّا لَمْ نَکُنْ نُقَاتِلُ فِیمَا مَضَی بِالْکَثْرَةِ وَ إِنَّمَا کُنَّا نُقَاتِلُ بِالنَّصْرِ وَ الْمَعُونَة.

 

دقت کنید:

 

۱- حضرت می‌فرمایند: پیروزی و شکست این امر (اسلام) بستگی به فزونی نیرو و کمی جمعیت نداشته این دین خداست که آن را پیروز ساخته و سپاه اوست که خود آن را آماده و یاری کرده تا آنکه به آنجا که باید برسند رسید و به هر جا که باید طلوع بکند طلوع کرد از ناحیه خداوند به ما وعده پیروزی داده شده است و می‌دانیم که خداوند به وعده خود جامه عمل پوشانیده و سپاه خویش را یاری خواهد کرد.

پر واضح است که حضرت در این کلمات تصریح به حرکت جنگی خلیفه دوم نکرده اند و ناظر بر اصل اسلام و آیین نبوی سخن گفته اند ایشان راه گسترش دین اسلام را همچون نبی اکرم صلی الله علیه و آله در دعوت مردم به سوی پرودگار معرفی می‌کنند حضرت بدون اشاره‎ به لشگر کشی به ایران گزارش از پیروزی اسلام بر کفر می‌کنند

وَعَدَ اللَّهُ الَّذِینَ آمَنُوا مِنْکُمْ وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ لَیَسْتَخْلِفَنَّهُمْ فِی الْأَرْضِ کَمَا اسْتَخْلَفَ الَّذِینَ مِنْ قَبْلِهِمْ.

۲- امام ع به خطری که ممکن است در صورت اشتباه عمر از جانب لشگر یزدگرد برای اسلام حاصل گردد گوشزده کرده و می‎فرمایند: موقعیت زمامدار همچون رشته مهره ها است که آنها را گرد آورده به هم پیوند می‌دهد. اگر رشته از هم بگسلد مهره ها پراکنده می‌شوند و سپس هرگز نمی‌توان آنها را جمع آوری کرده و از نو نظام بخشید. امروز اگر چه عرب از نظر تعداد کم است اما بواسطه اسلام فراوان و در پرتو اجتماع و اتحاد و هماهنگی عزیز و نیرومند است. بنابراین تو همچون محور سنگ آسیاب جامعه را به وسیله اعراب به گردش در آور و با همکاری آنان در نبرد آتش جنگ را برای دشمنان شعله ور ساز زیرا اگر شخصا از این سرزمین خارج شوی عرب از اطراف و اکناف سر از زیر بار فرمانت بیرون خواهد برد و آنگاه آنچه پشت سرگذاشته ای مهمتر از آن خواهد بود که در پیش رو داری. اگر فردا چشم عجمها بر تو افتد خواهند گفت: این اساس و ریشه (رهبر) عرب است اگر ریشه این درخت را قطع کنید راحت می‌شوید و این فکر آنان را در مبارزه با تو و طمع در نابودی تو حریص تر و سرسخت تر خواهد ساخت اما اینکه گفتی آنان برای جنگ با مسلمانان آماده می‌شوند و از این موضوع نگرانی بدان که خداوند بیش از تو این کار را ناخوش دارد و او بر تغییر آنچه نمی‎پسندد تواناتر است. واما اینکه به فزونی تعداد سربازان دشمن اشاره کردی (بدان که) ما در گذشته در نبردها روی تعداد افراد تکیه نمی‌کردیم بلکه بر یاری و کمک خداوندی حساب می‌کردیم (و پیروز هم می‌شدیم).

 

خوانندگان محترم توجه دارند که در این کلمات حضرت عمر را به عنوان خلیفه مسلمین به رسمیت نمی‎شناسد بلکه او را زمامدار عرب خطاب می‌کنند.

 

۳- حضرت حتی یک کلمه در باره نحوه حمله و یا تهاجم به دشمن سخن نمی‎گویند. مثلا نمی‎فرمایند که چطور بجنگند چه آرایشی بگیرند در صورت پیروزی چطور غنایم را تقسیم کنند یا در صورت شکست چطور عقب نشینی کنند. که اگر امام ع چنین فرمایشاتی می‌داشتند می‌توانستیم کلام ایشان را حمل بر مشاوره برای جهاد مقدس نماییم. بلکه توصیه‌های حضرت تنها کوششی است برای در امان نگه داشتن اسلام از شرّ تصمیمات غیرعاقلانه خلیفه.

 

۴- در این کلمات به خوبی روشن است که تا چه اندازه خلفا و اصحاب حمایتگر از اصول اولیه کشورداری و جنگ بی بهره اند.

 

۵- باید توجه داشت این سخنان امام ع در شرایطی ایراد شده است که سعد وقاص عمر طلحه و عثمان بر حمله به ایران اجماع کرده و قطعا آن حضرت نمی‎توانستند از این حمله جلوگیری کنند.

تاریخ گواهی می‌دهد که اسلام راستین یعنی اسلام اهل بیت علیهم السلام با شمشیر بر کسی تحمیل نشد بلکه خدا محبت این بزرگان را در قلوب مومنین استوار ساخت. اما اسلام خلافت اسلام ابوعبیده جراح گورکن مدینه و عبدالرحمن عوف است که طلاهای آنان را که میراث همین کشورگشاییها بود با تبر خرد می‌کردند!.

 

والسلام

 

پی‌نوشت‌ها:

[۱] یکی از این گروه‎ها طایفه مالک بن نویره بود که صرفاً به دلیل مسائل شخصی خالد و انگیزه‌های پست اخلاقی وی مورد اتهام قرار گرفتند. در نتیجه آنخالد شماری از مسلمان از جمله مالک بن نویره را کشت و بلافاصله پس از با همسر مالک زنا کرد.

[۲] الامامه و السیاسه ج ۱ ص ۳۵

[۳] تاریخ مدینة دمشق - ابن عساکر - ج ۳۰ - ص ۴۱۸ – ۴۱۹ – ۴۲۰---میزان الاعتدال - الذهبی - ج ۳ - ص ۱۰۸ – ۱۰۹---لسان المیزان - ابن حجر - ج ۴ - ص ۱۸۸ – ۱۸۹

[۴] جصاص از علمای اهل سنت به نقل از انس. احکام القرآن جصاص ج ۵ ص ۳۱۷

[۵] حَتَّی قُتِلَ مِنَ الْعَدُوِّ خَلْقٌ وَأُسِرَ مِنْهُمْ أُسَارَی. فَأَمَرَ خَالِدٌ بِالْحُظُرِ أَنْ تُبْنَی ثُمَّ أَوْقَدَ فِیهَا النِّیرَانَ وَأَلْقَی الْأُسَارَی فِیهَا. تاریخ اسلام ج ۳ ص ۳۱

[۶] فتوح البلدان ص ۱۱۵.

[۷] سوره نساء آیه ۹۴

[۸] اخبار الطوال ص ۱۱۱

[۹] الاصابه ج ۳ ص ۳۶۱

 

//



وبلاگ آقای حسینی ورجانی