شعری در رثای بانوی دو عالم حضرت فاطمه ی زهرا (سلام الله علیها)

ای حرم خاص خداوندگار دست خداوند تو را پرده دار
مهر جبین زهره­ی زهرا تویی روشنی ماه و ثریا تویی
از همه زن­های جهان برتری آن همه­گان دیگر و تو دیگری
همسر محبوب امیر عرب خلقت پیدا و نهان را سبب
پاک بود دامنت از هر گناه آیه­ی تطهیر ز قرآن گواه
خوانده خدا «عصمت کبری» تو را گفت نبی « امّ ابیها » تو را
ابن و ابت تاج سر عالمند نسل تو سادات بنی­آدمند
مادر تو اشرف زنهاستی دختر تو زینب کبراستی
چیست حیا؟ ریشه­ی دامان تو کیست ادب؟ بنده­ی فرمان تو
پاک بود دامنت از هر گناه آیه­ی تطهیر ز قرآن گواه
مانده ز علم تو علی در شگفت آنکه کمالش همه عالم گرفت
شرم و ادب از ادبت شرم­سار گوش تو را عقل و خرد گوش­وار
رشته­ی تو رشته­ی نظم جهان سینه­ی تو مخزن راز نهان
وقت خوشت وقت مناجات تو شاد پیمبر ز ملاقات تو
کس نبرد راه به سامان تو جز پدر و شوهر و یزدان تو
هم ز پی عرض ادب گاه­گاه یافته جبریل در آن خانه راه
خانه­ی تو گلشن مهر و وفا مکتب تو مکتب صدق و صفا
نیست عجب گَر به چنین مکتبی تربیت آموخته چون زینبی
پیرهن خویش به مسکین دهی خاطر آن غم­زده تسکین دهی
زین ملکات و ملکوتی صفات فاطمه جان عقل و خرد مانده مات
با همه­ی شوکت و اجلال تو بعد نبی تیره شد اقبال تو
دور­ی عزّت سپری شد تو را امّت بی­رحم جری شد تو را
قدر تو یا فاطمه نشناختند بر حرم حرمت تو تاختند...
ای شده محروم ز ارث پدر عالم وآدم ز غمت خون­جگر
عصمت یزدانی و معصومه­ای زوج تو مظلوم و تو مظلومه­ای
داغ غمت بر دل رنجور ماند قدر تو و قبر تو مستور ماند
فاطمه، ای گوهر دریای راز ما همه را سوی تو روی نیاز
باد فدایت پدر و مادرم خاک ره فضّه تو افسرم
مهر تو سرمایه­ی ایمان من یاد تو باغ گل وریحان من
ای پدرت رحمهُ لِلعالمین مرحمتی کن به من دل غمین
من که ز احسان تو شرمنده­ام دست به دامان تو افکنده­ام
جز به تواَم هیچ سر و کار نیست غیر حسینت دگرم یار نیست
از کرم خویش گناهم ببخش در کنف خویش پناهم ببخش


"مؤیّد خراسانی"

 



سایت فطرت