در رثای فاطمه،"آیینه شکسته علی"

من امشب تازه خواهم کرد تا صبح غم و داغ هزاران ساله ام را
من امشب غسل خواهم داد با اشک، گلم را غنچه ام را لاله ام را

الا ای ابر ها با من بگریید من امشب در زمین تنها ترینم
شکست آیینه ام دیگرکسی نیست که من با او به درد دل نشینم

ازین پس این منم تنها و خسته به داغ جانگداز تو گرفتار
پس از تو تا قیامت هر شب و روز گذارم از غریبی سر به دیوار

درین صحرای غربت خیز ازین پس انیس و مونس من عمق چاه است
من و این نخلهای مو پریشان ازین پس کار ما اشک است و آه است

نخواهم برد من از خاطرخویش وصال و قصه دلبستگی را
چرا خاموشی ای فانوس خانه، نمیگیری ز جانم خستگی را

چرا با من نمیگویی که از کین کدامین دست بر رویت نشسته
عزیز من زبان بگشای و برگو چه کس پهلوی پاکت را شکسته

مگر تو مونس دردم نبودی چرا بامن سر ماندن نداری
الا ای مونس تنهایی من علی را از چه تنها میگذاری

خداوندا چه میبینم من امشب چرا بر چهره تو جای سیلی است
مرا زهرای مظلومم ببخشای علی شرمنده از این روی نیلی است

درین فصل جدایی از بر من کنون که میروی سوی پیمبر
برایش ماجرا را داستان کن،رسان او را سلام از من به محضر

اگر حال مرا پرسید با او، بگو که شعله در پیراهنش بود
اگر پرسید از چه پس نیامد بگو که ریسمان در گردنش بود

در آنجا با پیمبر درد دل کن که محسن را به خاک وخون نشاندند
بگو دیدم به چشم خود که آنها علی را سوی مسجد میکشاندند

علی با خاک تیره حرفها گفت که از آزار زهرا دست بردار
درین د نیاغم بسیار دیده است عزیزم را تو بیش از این میازار

حسین آنشب حسن را تسلیت گفت ولی زینب زفرط ناله غش کرد
علی تا صبح صادق گریه میکرد زمین از گریه اش رفع عطش کرد

حسین آهسته با شیرین زبانی، به آه و ناله مادر را صدا کرد
همه دیدند زهرا را که آندم برای کودکش آغوش واکرد

اگرچه بغض نا پیداییِ او، گلوی عاشقان را منفجر کرد
ولی تاریخ میبیند چگونه، خدا در خاک او را منتشر کرد

ع. سحاب




سایت اخبار شیعیان