نویسنده: مرحوم سید محمد باقر نجفی بکری اندلسی جغرافی دان (متوفّای ۴۸۷ هجری، در معجم ما استعجم، جلد۱، صفحه ۴۹۲) به گفته سکونی استناد کرده که: «مَوضِع غدیر خم یقال له الخرّار». وادی «الخرّار» که امروزه به «الظهر» شهرت دارد، در امتداد «وادی الخانق» است. پس، از خود پرسیدم چگونه می‌توان موقعیت جُحفه را در این وادی شناخت؟ تا براساس چنین موقعیّتی، مکان تاریخیِ غدیر خم را پیدا کرد؟! مدّت ها به پژوهش پرداختم و در عبارات متناقض و نامفهوم سرگردان شدم، هرچه بیشتر می‌رفتم از زبان علمیِ جغرافیا دور می‌شدم و در واژه‌های راویان و سیاق عبارات مورّخان به دور می‌افتادم. هیچ محقّقی را نیافتم که در پژوهش‌های خود در باره سخنان پیامبر در غدیر خم، با دید جغرافیایی، این واقعه تاریخیِ اسلام را بررسی کرده باشد. راهی نداشتم جز آن که خود بار سفر بر دوش کشم، بیابان‌های حجاز را طی کنم تا تاریخ را در مکانش بخوانم... راهی نداشتم جز آن که در منطقه جغرافیایی رابُغ فرود آیم و در پیِ منزلگاه غدیر، این سوی و آن سوی بگردم و بجویم، ببینم و بخوانم تا با دل، جای پای پیامبر را بیابم و بر آن بوسه زنم. چون در عرض جغرافیایی ۴۷. /۲۲ و طول ۵۸./۰۳۸ بیابان‌های رابغ را طی کردم تا به سوی میقات جحفه در عرض ۴۲./ ۰۲۲ و طول ۸./ ۰۳۹ جغرافیایی ره سپارم.

نخستین پرسشی که به ذهنم رسید، این بود که: آیا مکان فعلیِ میقات در همان مکانی است که در تاریخ به جُحفه شهرت دارد؟ اگر آری است، دلیل آن چیست؟ و اگر نیست، فاصله میان آن دو مکان چقدر است؟ برای رسیدن به پاسخ، مسجدِ میقات جُحفه را به سوی شمال شرقی طی کردم تا بر تلّی که در برقاء القطیعا قرار داشت رفته، به مشاهده بیابان‌های اطراف پردازم. وقتی بر فراز این تلّ نیمه سنگی رسیدم و به اطراف نگریستم، در شمال غربی، آثار بنای تاریخی عظیمی را دیدم که در میان رمل ها فرو رفته بود. در آن لحظه، هم بنا را بقایای قصری دیدم و هم شبیه قلعه ای مرتفع که دقیقاً در آغاز وادی الحلق قرار دارد و هر بیننده ای را در شکوه خاموش خود مبهوت می‌سازد. موقعیت چنین بنایی را حدّ میان حرّه شرقی که آن را «ابوبره» می‌گویند و حرّه جنوبی که به «العزوریه» شهرت داشت، دیدم. دقیقاً در مسیری که به الخرّار می‌رود. چون خواستم موقعیت جغرافیایی این حصن یا به گفته مردمِ آن حوالی، قصر عُلیا را مشخص کنم، به نزدیک ترین مقیاس ها در عرض جغرافیایی ۴۴. / ۲۲ و طول ۷./ ۳۹ رسیدم. دقیقاً ۱۶ کیلومتریِ شهر رابغ، در کنار بحر احمر و ۹ کیلومتریِ شرق جاده ساحلیِ مدینه، جده و مکه. با توجه به این که مسیر «وادی مر» و «وادی الخانق» به «وادی الخرار» و از آنجا به طرف «وادی الحلق» تغییر مسیر داده و به «وادی الغایضه» متصل می‌شود، وجود چنین بنای برافراشته ای از قرون گذشته نشانگر مرکزیت کدام وادی در جحفه است؟ آیا غیر از این است که دقیقاً محلّ تجمع مردم جحفه را در تقاطع این وادی ها مشخص می‌کند؟ اگر چنین است پس باید محل میقات دورتر از مرکز شهرک جحفه بوده باشد. اجازه دهید با حوصله و رعایتِ امانتِ تمام در استناد و منابع، موضوع پژوهش را بکاویم تا بتوانیم درباره موقعیت محل غدیر خم ابهام‌های تاریخی را بشناسیم و پاسخ‌های تاریخی را بجوییم. بقایای بنای تاریخی با دیوارهایی به ارتفاع هشت متر و طول سی و سه متر، مجموعاً دارای ۱۰۸۹ متر مساحت است و در یک مجتمع کم سکنه ای مانند جُحفه در قرن ۳ و ۴ نمی‌تواند صرفاً یک دژ نظامی بوده باشد. باید قسمتی از یک حصاری به نظر آید که اهل جحفه درآن به سر می‌بردند و در آن از مصریان و مغربیانِ راهیان حج و عمره پذیرایی می‌شده تا تدارکات سفر آنان را از میقات جحفه تا مکه فراهم سازند. چنین برداشتی از جغرافیای تاریخی جُحفه، مطابق است با سخن امام حربی که در اواخر قرن سوم می‌زیسته و نوشته است: «جُحفة... عَلیها حِصْن و بابان، و المنازل فیالسّوق داخل الحصن».(المناسک و اماکن طرق الحج و معالم الجزیره، ص۴۵۷) از خود پرسیدم چرا محدوده چنین حصاری در فاصله ۴/۵ کیلومتری مسجد میقات جحفه ساخته شده است؟!

به بررسی پرداختم تا به یک سند معتبر تاریخی و جغرافیایی رسیدم و آن گفته البکری اندلسی است که نوشت: «و فیأوّل الجُحفة مسجدالنّبی(صلی الله علیه وسلم) به موضع یُقال لَهُ عَزوَر».(معجم مااستعجم، ج۱، ص۳۶۸) این چه مسجدی است که به نام پیامبر ساخته شده و در مجاورت سمت شمال شرقیِ همین محدوده حصارهای فعلیِ جحفه قرار داشته است؟ 

آنچه مسلّم است، دو موقعیت مهم تاریخی اسلام به جحفه اهمیت خاصی بخشید،یکی انتخاب محلّ به عنوان میقات و دوم واقعه ای که در جریان بازگشت پیامبر از حجّة الوداع به وقوع پیوست. درباره این واقعه معنوی، در سیره، از میان چند مأخذ اصیل، تنها به گفته یک تاریخ نگار بزرگ بسنده می‌کنیم: ابن واضح یعقوبی می‌نویسد: پیامبر اسلام، «خرج لیلاً منصرفاً الی المدینة، فصار الی موضع بالقرب من الجُحفة یقال له: غدیر خم، لثمانیعشرة لیلة خلت من ذیالحجّة، و قام خطیب، فَمَنْ کُنْتُ مَوْلاهُ فَعَلِیٌّ مَوْلاهُ، اَللَّهُمَّ وَالِ مَنْ وَالاهُ وَ عَادِ مَنْ عَادَاهُ...».(الکافی: ۱/۲۹) به اعتبار چنین واقعه تاریخی، از توقّف پیامبر و ایراد خطبه، مسجدی بنا شد که در نظر تابعین و دیگر مسلمانانِ قرون نخستینِ اسلام، از اهمیت ویژه ای برخوردار بود. 

وقتی البکری اندلسی می‌گوید: «... غدیر خمّ علی ثلاثة أمیال من الجحفة... و هیالغیضة الّتیتسمّی خمّ» معلوم می‌گردد که محلّ غدیر دورتر از محلّ میقات (جحفه) بوده است. اسدی هم بنا به تصریح سمهودی در «وفاء الوفا» (صفحه ۱۲۰۴)، همان فاصله ۳ میل را نوشته اند، نباید ما را به اشتباه اندازد; زیرا تعیین محدوده جنوبی جُحفه در هر قرنی تفاوت داشته است. بدین لحاظ، اگر فاصله ۳ میل را از کانون میقات جحفه محاسبه کنیم، حدوداً محلّ بنای تاریخی، در محدوده مسجد غدیر خم بوده است; زیرا وقتی فاصله میان مسجد میقات تا بقایای بنای تاریخی را اندازه گرفتند، حدود ۴۰۰۰ ـ ۵۰۰۰ متر است، با توجه به این که هر میل عربی حدود ۱۷۰۰ متر است، با نشانی امام حربی، البکری و زمخشری و نووی تطبیق اصولی دارد. پس از اطمینان از حصول این نتایج، پژوهشی بر نظریاتی که مغایر این دستاوردها بود تعمّق کردم، پس از جمع بندی با دو نظر در خور توجه روبرو شدم: نخست بر نظریه عرام، مبنی بر یک میلی فاصله جحفه و غدیر، تأمّلی داشتم، یافتم که این نظریه بدان جهت که معلوم نکرده مبدأ اندازه گیری از حصن جحفه بوده یا از محلّ میقات، نمی‌تواند یک نظریه مغایر با نظریه ما باشد، به خصوص آن که اگر فاصله یک میل را از مرکز حصن جحفه در نظر آوریم، همان نتیجه ۳ میل بین محدوده میقات تا غدیر خم به دست می‌آید. نظر دیگر، احتمالی است که عاتق بن غیث بلادی، پژوهشگر مکّی دورانِ ما داده است. او می‌نویسد: در اثنای بررسی موقعیت جغرافیایی جحفه، مردی را در بیابان دیده و از او محلّ غدیر خم را پرسیده است. آن بادیه نشین: «أشار الی نخلات مطلع الشمس فقال: هذیک الغُربة، و یقع شرق رابغ بما یقرب من ۲۶ کیلا»(عاتق بلادی، طریق الهجره، ص۶۱)

اولا: در هیچ مأخذی نیافتم که مورّخ یا سیّاح و جغرافی دان و ادیبی، غدیر خم را در غربه دانسته باشد. آن چه ما از مسیر کاروان ها میان مکه و مدینه دانسته ایم و بانقشه‌های تاریخی آن ها آشناییم، هیچ جا مسیر قوافل، شرق وادی مر نبوده است، آن چه که وجود دارد و می‌توان به آن اطمینان داشت، مسیرجحفه رو به شمال از طریق العزرویه بوده است و نه از کنار حره ذویبان و در همین مسیر، بنای مسجد غدیر محلّ عبادت راهیان حج بوده است. 
ثانیاً:اگرحصن جحفه را مرکز جحفه بدانیم، محل غدیر خم به زعم عاتق بلادی، در ۸ کیلومتری; یعنی ۱۷ میلی شمال شرقی جحفه است و این فاصله را در هیچ مدرک تاریخی نمی‌توانیم بیابیم، هر چه هست سخن از ۱ تا ۳ میل، یعنی حدّ اکثر ۲ تا ۵ کیلومتر است.
ثالثا: اگر محلّ میقات را مرکز جحفه بگیریم، فاصله غدیر خم تا میقات، ۱۴ کیلومترمی شود و این در راه‌های کاروانی کاروان‌های حجاج راه کمی نیست که جغرافی دانان ومورّخان را به اشتباه اندازد تا بنگارند: «غدیر خم، عند جحفة...» 
رابعا: چگونه می‌توان به گفته فردی اعتماد کرد که نشانی غدیرخم را بعد از قرن ها به عنوان چاهی در نظر می‌آورد که چند نخل در اطراف آن روییده شده است! حال آن که همه محقّقان از محل غدیر خم به عنوان بنای مسجدی به نام غدیر خم یاد کرده اند که لا اقل ۵ قرن در معرض دید جغرافی دانان و محل عبادت راهیان مکه و مدینه بوده است.
اکنون اجازه دهید سند تاریخیِ ذیل را مورد مطالعه قرار دهیم:
کلینی در «الفروع من الکافی»(۴/۵۶۶)تحت عنوان «کتاب الحج»، بابی را به مسجد غدیرخم اختصاص داده. این سند تاریخی قرن ۲/۴ را ذیل آن ثبت کرده است: عَنْ أَبان عَنْ أَبِیعَبْدِ اللَّهِ(علیه السلام) قَالَ: «یُسْتَحَبُّ الصَّلاةُ فِیمَسْجِدِ الْغَدِیرِ لاَِنَّ النَّبِیَّ(صلی الله علیه وآله)أَقَامَ فِیهِ».(۴/۵۶۷) و از عبدالرحمن الحجاج آورده است که گفت: «سَأَلْتُ أَبَا إِبْرَاهِیمَ(علیه السلام) عَنِ الصَّلاةِ فِیمَسْجِدِ غَدِیرِ خُمّ بِالنَّهَارِ وَ أَنَا مُسَافِرٌ فَقَالَ صَلِّ فِیهِ فَإِنَّ فِیهِ فَضْلاً...»(۴/۵۶۶) و ۷ قرن بعد، سمهودی در وفاء الوفا(۲/۱۰۱۸) محل غدیر خم را مسجدی به نام غدیرخم دانسته، می‌گوید: «وَ أخبرنیمُخبر أنّه رأی هذا المسجد علی نحو هذه المسافة من الجحفة، و قد هدم السیل بعضه». به شک دیگری افتادم که شاید کسانی که خطبه پیامبر را در غدیرخم روایت کرده اند، مکان دیگری غیر از جحفه را نشان داده اند. به بررسی پرداختم، در مجموعه چنین اسنادی، همه نظرها به غدیری است که در جحفه وجود داشته و از زمان‌های دور به آن «مَهْیَعَه» می‌گفتند.
تأکید می‌کنم: جحفه یا مهیعه ای که در منابع متعدّد به آبگیرهای آن در مسیر ارتباطی میان مکه و مصر و عراق و شام اشاره شده، در مسیر بازگشت پیامبر از مکه به سوی مدینه قرار داشته است. برای این منظور به ذکر چند مدرک تاریخی مورد اعتماد بسنده می‌کنیم: در حدیث جابربن عبدالله از واقعه ای که ابن عقده آن را در «حدیث الولایه» آورده می‌خوانیم: «کُنّا مَعَ النَّبِیّ فیحَجّةِ الْوداع فَلَمّا رَجَعَ اِلیَ الُْجْحَفة نَزَلَ ثُمَّ خَطب النّاس...» و به سند حذیقة بن اُسید در «الفصول المهمه» ابن الطباغ المالکی می‌خوانیم: «لَمّا صَدَرَ رَسُولُ اللهِ مِنْ حَجَّةِ الْوَداعِ وَ لَمْ یَحُجَّ غَیرها أَقْبَل حَتّی اِذا کان بالجُحفةِ...» و در گفته زیدبن ارقم که ابن طلحه شافعی آن را در کتاب «مطالب السیول» (ص ۱۶) ثبت کرده، عبارت: «نَزَلَ رَسُولُ الله الجُحفة ثُمَّ أقْبل عَلَی النّاسِ...» را می‌خوانیم و... جز تصریح راویان از صحابه پیامبر، به: اذا کان بالجحفة و ذلک یوم غدیر خم من الجحفة و له بها مسجد معروف»... «لمّا خرج النّبیّ الی حَجّة الوَداعَ نَزل بالجحفة»...اشاره به مکانی دیگر نیافتم و هیچ مدرکی در اسناد تاریخی سفر الهی حجة الوداع ندیدم که به جز جحفه به خرار و یا وادی مر و یا... تصریح کرده باشد. 
پس به خود گفتم: چرا باید مانند عاتق بلادی به دنبال سخن فردی ناشناخته، حدود ۱۸ میل از جحفه دور شویم؟!وآن هم به جای بررسی محدوده آثار مخروبه، بنای مسجدی مشهور در تاریخ، دنبال چاه و چشمه غدیر در مکان ناشناخته ای به نام «الغُرُبة» بگردیم؟! عاتق که برای من دانشمندی دوست داشتنی است، از چنین احتمالی نامطمین بوده که در کتاب «معجم معالم الحجاز»(جلد اول ذیل واژه غدیر خم)اصلاً به جایگاه این غدیر در الغربه اشاره ای نکرده و به همان اقوال قدما بسنده کرده که زمخشری گفته است: «بالجحفة، و قیل: هو علی ثلاثة امیال من الجحفة... و قال عرام و دون الجحفة علی میل» و «قال الحازمیخمّ واد... عند الجحفة بغدیر» (صفحه‌های ۱۵۶ ـ ۱۵۸) در حالی که عاتق کتاب «علی طریق الهجره» خود را در سال ۱۳۹۳ هجری برابر ۱۹۷۳ م. بوده، چرا از چنین کشف و نتیجه ای ذیل واژه خمّ در کتاب «معجم معالم الحجاز» یادی نکرده است؟ 

با آن که چاپ اول آن را پنج سال بعد، از کتاب «علی طریق الهجره»درسال ۱۹۷۹م. برابر ۱۳۹۹ هجری ارائه داده است؟! فکر می‌کنم که در زمان هجرت پیامبر خدا، جحفه جز به عنوان محلّ تلاقی کاروان ها شهرکی نبوده و الاّ در مسیر هجرت، از موقعیت آن نام برده می‌شد و بعدها در قرن دو که به صورت شهرکی درآمد; چرا آبادی‌های آن را در محدوده محل مسجد غدیر خم ندانیم که هم در قرن‌های دوم تا پنجم مورد توجه حکومت‌های علوی در مدینه و مغرب بوده و هم خلفای فاطمی مصر. قبول این نظر مستلزم آن است که بتوانیم یک دلیل تاریخی موثقی، مبنی بر دور بودنِ محلّ مسجد غدیر خم، در ۳ میلی مسجد میقات، ارائه دهیم که بعدها به مرکز جحفه، در محل بقایای تاریخی دژ مسکونی یاد شده تبدیل شده است و عمران و آبادانی آن منطقه هم به انگیزه حفظ خاطره غدیر در مسیر بازگشت از حجّة الوداع و هم به دلیل اهمیت به اهتمام سفر حج مصریان و مغربیان، مورد توجه خاص ادارسه مراکش در فاصله ۱۷۲ تا ۳۱۰ هجری و خلفای فاطمی قرار گرفته است. نباید فراموش کرد که منطقه حرمین مکه و مدینه جزء لاینفک حکومت مصر بود و پس از سقوط فاطمی هاست که ضمیمه متصرفات صلاح الدین گردید و نباید فراموش کرد که بنای تاریخی به جای مانده در جحفه، به لحاظ هنر معماری متعلّق به قرن ۳ ـ ۴ هجری است و در این دوران گرچه خلفای عباسی بر اریکه حکومت جای داشتند ولی نمی‌توان اسنادی ارائه داد که بنای آن را مربوط به همت خلفای عباسی دانست.
همه این نظریه ها بر می‌گردد به ارائه شواهد تاریخی جغرافیایی که اثبات کند محل مسجد میقات از مرکز جحفه به دور بوده است. ماه ها در خلال پژوهش‌های خود، این موضوع را مد نظر داشتم، به هر کتابی که در تاریخ، جغرافیا، حدیث و... مراجعه می‌کردم، با حوصله با مفاد آن تعمق و دقت می‌کردم، شاید پاسخ ابهام خود را بیابم، لیکن نیافتم تا این که در دیار غربت، بر حسب اتفاق به سندی برخوردم که فکر می‌کنم می‌تواند دلیل تاریخی موثّقی محسوب شود: این سند را محمدبن عمر واقدی (متوفای ۲۰۷ هجری) در کتاب «المغازی» (ج۳، ص۸۳۹) ترجمه فارسی از افلح بن حُمَید، از پدرش، از ابن عمر نقل کرده که: «پیامبر در مسجدی که پایین گردنه اراک در راه جحفه است نماز گزارد و روز جمعه در جحفه فرود آمد و هنگام عصر حرکت کرد و در مسجدی که بیرون جحفه است و از آن محرم می‌شوند نماز گزارد.» پس مسجد میقات، بنایی بیرون جحفه بوده است. متن عربی; «فَحَدَّثنیأفلح بن حُمَید، عن أبیه، قال: «... وَ نَزَل یَوم الجُحفة، ثمّ راح منها فصلّی فیالمسجد الَّذییحرم منه مشرفاً خارجاً من الجحفة...». دلیل تاریخی تأکید این سند بر جمله «خارجاً من الجحفة» می‌باشد.(المغازی: ۳/۱۰۹۶) مفهوم جغرافیایی «خارجاً من الجحفة»; یعنی خارج از محدوده مسکونی جحفه است که بعدها دارای حصاری شد و بقایای آخرین بنای آن تاکنون باقی است.ازاین روی،چاه غدیر به دوراز مکان میقات و در کنار بناهای مرکز جحفه قرون دوم و سوم جای داشته است.
اکنون اجازه دهید این موضوع را بیشتر مورد پژوهش قرار دهیم و به جای برهم نهادن اسناد و اقوال تاریخی، بر مفهوم جغرافیای واژه ها در مستندات تاریخی، عمیق شویم و آن را با موقعیت جغرافیای فعلی منطقه جحفه تطبیق دهیم: الحربی می‌نویسد: «و بین مسجد و العین، الغیضة، و هی غدیر خم»(المناسک: ۴۵۸) سمهودی نیز همین عبارت را به نقل از اسدی در صفحه ۱۲۰۴ «وفاء الوفا» ثبت کرده است. ولی از اسدی نپرسیده که مفهوم عین در این عبارت چیست؟ وقتی بررسی کردم دیدم حربی درباره آن گفته است: «عین فیبطن الوادیعلیها حصن و بابان و المنازل فیالسوق داخل الحصن»، (ص۴۵۷). پس اگر میان مسجد میقات وچشمه (= عین) الغیضه قراردارد و بنا به دلایل و مستندات ارائه شده، در فاصله ۴ ـ ۵ کیلومتری مسجد میقات، تردیدی نیست که محل الغیضه که به تصریح امام حربی در قرن ۳ هجری: «و هیغدیر خم» در همین مجموعه بقایای بناهایی است که در کنار جحفه است. پس این که البکری در «معجم ما استعجم» (ص۴۹۲) می‌نویسد: «موضع غدیر خمّ یقال له الخرار» اشاره به یک فاصله دوری از این بناها نیست; زیرا البکری در همان منبع ولی در صفحه ۳۶۸ نوشته است که: «و هیالغیضة التیتسمّی خمّ». و این گفته صاحب المشارق که:«انّ خمّا اسم غیضة هناک و بها غدیر» مورد استناد عاتق بلادی در صفحه۱۵۶ «معجم معالم الحجاز» قرار گرفته ولی از اهمیت و استناد به سندیت آن در تعیین محل غدیر غافل مانده است. لذا می‌توان گفت محلی که به نام الخرار در منطقه جحفه آمده، همان محل غدیر است و الاّ سمهودی در «وفاء الوفا» (ص ۱۲۰۰) تصریح نمی‌کرد: «الخرار: انّه بالجحفة» در اینجا یک ابهام اساسی وجود دارد و آن اشاره الحربی به دو مسجد در جحفه است; بی آن که نامی از مسجد غدیر خم برده باشد: ذیل الجحفه نوشته است: «و فیاوّلها مسجد للنبیو یقال له عزور و فیآخرها عند العلمین مسجد للنبیّ، یقال له مسجد الایمة» (ص ۴۵۷). 

أوّلاً: این نشانی مربوط به قرن سوّم هجری است و به درک حقیر دلیل آن نمی‌شود که در قرن ۴ و ۵ هجری همین نام ها باقی مانده باشد. 
ثانیا: جحفه تا قرن ۵ آباد مانده و در قرن ششم هجری به ویرانه ای تبدیل شده است و آن چه جغرافی دانان قرن ششم به بعد گفته اند، اوصاف جحفه قرن ۱ تا ۳ می‌باشد و نه اوصاف جحفه عصر فاطمی ها و سلطه آن ها بر حجاز در قرن ۴ تا اواخر قرن ۵ هجری قمری است. برای اطمینان بیشتر تلاش کردم تا دقیقاً منابع تاریخی جغرافیایی را مورد بازنگری قرار دهم و آن ها را با پژوهش‌های نوین مراکز تحقیقاتی و دانشگاهی عربستان سعودی مقایسه کنم: نام عَزوَر با نام حرّه عزور (امروزه با نام العزوریة) که دقیقاً در شمال بنای تاریخی جحفه قرار درد، مطابق است.

دقیقاً منطقه آبادی که پس از ویرانی آثار حصارها در برابر دیدگانم قرار داشت. بنابراین، بنای این مسجد که در زمان الحربی به عزور شهرت داشته دیگر وجود ندارد، ولی مسجدی به نام «الائمه» بوده که از نظر جغرافی دانان دانشگاه ملک عبدالعزیز جده، همان مسجد جنوبی است و در رساله «امارة رابغ» به صراحت نوشته اند: «مسجد الایمة هو فیموضع میقات» ص۱۷. با توجه به این که به تصریح همه محقّقان قدیم، دو مسجد در جحفه به نام پیامبر ساخته شده بود، یکی میقات برای احرام و دیگری غدیر، به یاد خطبه غدیر، تردیدی نیست که مسجد عزور که الحربی آن را «مسجد للنبی» دانسته، نمی‌تواند غیر از مسجد غدیر خم باشد. بنای این مسجد را سمهودی در فاصله نیمه آْر قرن نهم هجری، خود ندیده است ولی گفته است که: فردی به او اطلاع داده که «أنّه رأی هذا المسجد علی نحو هذه المسافة من الجحفة، قد هدم السیل بعضه»، «وفاء الوفا» (ص۱۰۱۸). این نظر با دلیل تاریخی دیگری روشن تر می‌شود.

توجه کنید: سمهودی ذیل فصل سوّم «فیما ینسب الیه(صلی الله علیه وآله) من المساجد التیبین مکّة و المدینة» (ص ۱۰۰۱) از همه مساجد میان این راه چهارصد کیلومتری نام برده، ولی چون به منطقه جحفه رسیده، فقط نامی ازمسجدالجحفه برده و موقعیت آن را بسیار اجمال وصف و سپس دنباله آن مسجد غدیر خم را نام برده است و بعد از آن مسجد قدید که همین خیمه امّ معبد است. پس مسجد الائمه و عزور کجاست، اگر «الائمه» را میقات ندانیم و عزور را غدیر خم نخوانیم؟... مسلّماً نام عزور در زمان الحربی همان مسجد غدیر خم در منابع تاریخی جغرافیایی قرن‌های سه تا اوایل ششم است که از همان قرن ویران شده و سمهودی از ویرانی آن خبری یافته و تا به امروز در کنار ویرانه‌های جحفه نام و نشانی ندارد. اهم مدارکی که در این خصوص یافته ام نظر نصر است که گفته است: «عَزوَر ثنیة الجحفة علیها الطریق بین مکة و المدینة».(المناسک حربی: ۴۵۷) 

به عنوان یک محقّق در بیابان‌های حجاز، از خود پرسیدم: چرا جحفه آباد ویران شد و امروزه جز یک صحرای خشک، نشانی از آن آبادانی ها نیست؟! جحفه ای که در اقوال بزرگان تحقیق، اشارات صریحی به آبادانی آن شده است. از آن جمله: این رسته صاحب اثر جغرافیایی «الاعلاق النفیسه» در قرن سوم هجری که نوشته بود: «و آن قریه بزرگی است که در آن بازاری است و آب مشروبش از چاه است». و مقدسی جغرافی دانی دگر در «احسن التقاسیم» (ص ۱۱) آن را «شهریست آباد» وصف کرده است و استخری که در نیمه اول قرن ۴ هجری از آن به عنوان: «منزل عامر» یاد کرده و ابن خلدون در «تاریخ العبر» (ج۳، ص۵۲) نوشت: «عامرة فیعهد المأمون» و حمیری در «الروض المعطار» به عنوان: «قریة جامعة، لها منبر» یاد کرده است. و البکری در قرن ۵ با همین مضمون و... ولی چطور شد که جحفه به سرنوشتی دچار شدکه یاقوت حموی (متوفای ۶۱۶ ق.) در کتاب «معجم البلدان» از آن همه اهمیت در یک عبارت کوتاه نوشت: «و هیالآن خراب» (ج ۲، ص۱۱۱)، این ویرانی با ویرانی مسجد غدیر خم همدوره بوده و محققان جغرافیا در دانشگاه ملک عبدالعزیز جده قبول دارند که: «و لقد دثر المسجد الشمالیمع اندثار الجحفة» (ص ۱۷). و در صفحه ۳۳ قبول دارند که از عوامل این ویرانی، هجرت قبایلی از بنو سلیم بوده; «اضطراب ظروف المنطقة فیالعصر العباسی الثانی... الی بلاد المغرب العربی». در نتیجه اگر این ویرانی را بدان جهت بدانیم که عباسیان تمرکز مردمی را حول مکان غدیرخم پراکنده کردند؟ درک صحیحی از منابع تاریخی ارائه نداده ایم؟ آیا طرح کردن عوامل جغرافیایی مانند تغییر مسیر وادی مر عُنیب می‌تواند آن اهمیتی را داشته باشد که تغییر مسیر قوافل حج از جحفه به رابغ داشت؟ هجرت قبایل در منازعات مذهبی فاطمی ها و عباسیان؟!

مراجعه شود به کتاب «بنو سلیم»، تألیف: عبدالقدوسی الأنصاری، چاپ عربستان و کتاب «صبح الأعشی» اثر: القلقشندی در نیمه قرن پنجم هجری، که نوشته است در زمان او: «و من الجحفة و حولها الی ثنیة المعروفة بعقبة السویس لسلیم» (ج۴، ص۳۸۵). وقتی تحقیق کردم که مصریان و مغربیان کشتی نشین چگون می‌توانستند در سفر حج محرم شوند، بی آن که در میقات جحفه توقف کنند؟ توقّفی که به هرحال می‌توانست موجب رونق و بازسازی خرابی ها شود، پی بردم که آنان هنگام رسیدن کشتی به رابغ، در ساحل شرقی بحر احمر توقّفی برای این منظور به جای می‌آوردند، بی آن که عازم جحفه شوند معیار را بر حد حرم می‌نهادند. حتی در بسیاری از موارد بی آن که در ساحل رابغ پیاده شوند، چون کشتی مقابل رابغ می‌رسیده مسافران رسم احرام را به جای می‌آوردند.

ابراهیم رفعت پاشا در «مرآة الحرمین» (ج۱، ص۱۵)، ضمن شرح سفر حج مصریان در سال ۱۳۱۸ هجری برابر با مارس ۱۹۰۱ م. به آن اشاره کوتاهی کرده است. پس به عنوان یک محقق از خودم پرسیدم: چرا باید قرن ها این میقات ویرانه بماند تا رخداد توقف پیامبر در مکانی به نام غدیر خم، مزاحم جمعی و وسیله جمعی دیگر نشود؟! سقوط فاطمی ها در سال ۵۶۷ هجری به دست صلاح الدین ایّوبی و روی کار آمدن ایّوبیان مصر ۵۶۴ ـ ۶۴۸ هجری برابر با ۱۱۶۹ ـ ۱۲۵۰ م. است که متأسفانه باعث شد تا رونق دادن به بندر جده، جحفه رو به ویرانی نهد و خوشحال باشند از این که به جای فهم درست تاریخ، توانسته اند تاریخ را حذف کنند! اکنون که بنای مسجد میقات نوسازی شده و امکانات رفاهی برای مردمی که می‌خواهند از این میقات، ترک خود کنند تا خود را در برابر او نهند، فرصتی است که با احیای بنای مسجد غدیر در سمت شمال شرقی بقایای بنای تاریخی، تاریخ مهمترین مکان در مسیر بازگشت پیامبر از حجّة الوداع را زنده نگهدارند. به همان اعتبار تاریخی و شرعی که به همت نوسازان مسجد میقات، بنای مسجد بدر را در بدر و بنای مسجدالعقبه را در منا و مسجد عمر و مسجد علی(علیه السلام) را در مدینه بازسازی و مرمّت کردند. شاید جحفه بار دیگر موقعیت تاریخی ـ فرهنگی خود را در کنار این دو مسجد تاریخی اسلام باز یابد. کلن، آلمان، دسامبر۱۹۹۹ ـ بهمن ۱۳۷۸ برگرفته از مجله میقات حج شماره ۴۲ زمستان ۱۳۸۱

 

//



سایت تخصصی کتابخانه تاریخ اسلام وایران