دکتر عبدالکریم سروش در متن اصلی سخنرانی‌شان در دانشگاه سربن پاریس و همچنین در پاسخی که به نقد جناب آقای بهمن پور ارسال کردند، آراء و پرسشهایی را در خصوص دو مطلب عمده در میان عقاید شیعه مطرح نمودند. اصلی ترین موضوع مورد بحث ایشان، رابطه خاتمیت و ولایت تشریعی ائمه اطهار (علیهم السلام) است. آیا این دو واقعا با هم دارای تناقض هستند و پذیرفتن ولایت تشریعی ائمه مستلزم کمرنگ شدن مفهوم خاتمیت پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) است یا اینکه واقعیت چیز دیگری است؟ اساسا عصمت و لزوم تبعیت از امام پس از پیامبر خاتم چه معنایی دارد؟ البته این موضوع همانطور که دکتر سروش هم به آن اشاره می‌کنند، ایده و بحثی جدید نیست و اگر چه شاید برخی جنبه‌های آن در دو مقاله جدید ایشان بیشتر شکافته شده، اما اصل آن در ۲ بخش از کتاب"بسط تجربه نبوی"طرح گردیده و جدای از این، سالهای سال پیش از نگاشته شدن این کتاب، این موضوع توسط برخی از بزرگان سایر فرق اسلامی نیز مطرح گشته است. اما با توجه به نقش تیوریک و ثمرات عملی این بحث، جا دارد، مقداری جنبه‌های مختلف آنرا مورد پژوهش قرار دهیم.

مطلب عمده دیگر، بحث مهدویت و برخی تشکیکاتی است که در اصل موضوع آن توسط ابن خلدون و به تبعیت ایشان اقبال لاهوری انجام گرفته است.

ولی، پیش از ادامه بحث و به عنوان مقدمه، رویکردمان را به بحث به صراحت عنوان کنیم.

۱- رویکرد نویسنده به این بحث:

ما هم کاملا با دکتر سروش همراستا و هم عقیده ایم که شیعه بودن تقلیدی نه تنها در نظام ارزشی عقل و منطق جایگاهی ندارد، بلکه در دیدگاه اسلام و شیعه نیز مذموم و بی مقدار است. اساسا پذیرفتن بدون تعقل و دل بستن چشم و گوش بسته به هر ایدیولوژی و باور دیگری نیز دل سپردنی سطحی و گذرا و تدینی عوامانه و بی ارزش است. ولی یک نکته را نباید از نظر دور داشت ؛ همانطور که دوری از منطق، برهان و تعقل از یک طرف سبب افراط و به دام غلو افتادن و زیاده انگاشتنها می‌شود، از سوی دیگر نیز عدم درک درست و تعقل صحیح نیز می‌تواند زمینه ساز تفریط و چشم پوشی از واقعیتها باشد. لذا مرز بین افراط و تفریط، واقعیت و تخیل و کژ اندیشی و هدایت، بهره گیری از عقل و فکر و عرضه باورها به منطق و برهان است. در این مسیر نه تنها باید باورها را به منطق و برهان عرضه نمود، بلکه اساسا باید خاستگاه نگرش انسان، تعقل و تفکر باشد. ما هم در این نوشتار، دقیقا همین رویکرد را دنبال می‌کنیم ؛ نه وامدار جناح و حزبی سیاسی هستیم و نه دلباخته چشم و گوش بسته اشخاص و افراد. ما تنها خود را مدیون حقیقت و واقعیت می‌دانیم که با تعقل و استدلال دست یافتنی است.

بنابر این از بررسی این مباحث هرگز قصد اثبات و یا نفی شخصیت دکتر سروش را نداریم. همچنین جهت گیری سیاسی ایشان و گروه مقابلشان را هم اصلا موضوع بحث نمی‌دانیم. ما تنها به این نوشتار به عنوان میدانی برای ارائه و تقابل اندیشه ها و دیدگاهها با هم و بررسی تیوریک مبانی اعتقادی شیعه می‌نگریم. می‌خواهیم بدانیم و ببینیم که شیعه واقعا چه می‌گوید و آیا نگرش و باورهای شیعه، متناقض و متعارض است یا آنکه پیوسته و منسجم. لذا حب و بغض افراد و نفی و اثبات شخصیتها در این خطوط جایگاهی نخواهد داشت.

بعد از ذکر این مقدمه که روش و رویکرد و جایگاه بحث را برایمان بیشتر مشخص می‌کند، به اصل موضوع می‌پردازیم و آنرا مورد بررسی قرار می‌دهیم.

اگر بخواهیم قضاوتی منطقی و عقلایی در باب تناقض و یا عدم تناقض خاتمیت و ولایت تشریعی ائمه اطهار (علیهم السلام) و یا حتی امامت آنان داشته باشیم، طبیعی است که باید در گام اول مفهومی را که اسلام از خاتمیت دنبال می‌کند و معنایی را که شیعه از ولایت تشریعی مد نظر دارد، بشناسیم و آنگاه در تعارض و عدم تعارض آن دو به قضاوت بنشینیم.

۲- مفهوم نبوت در اسلام:

در دیدگاه اسلامی، نبی فردی است که:"با پروردگار بوسیله وحی مرتبط است و از طریق وحی، هست ها و نیستها و بایدها و نبایدهای شریعت را دریافت می‌کند."

همانطور که در این تعریف مشخص است، دین اسلام مخصوصا در آیات قرآن کریم هر نوع وحیی را لازمه نبوت نمی‌داند، زیرا بر طبق بیان قرآن کریم در میان انسانها افرادی هستند که اگرچه در زمره انبیاء الهی به شمار نمی‌آیند، اما به آنان وحی می‌شود. به عنوان نمونه در جریان ولادت حضرت موسی، آیه ۳۸ و ۳۹ سوره طه می‌فرماید که ما به مادر موسی وحی نمودیم که او را در صندوقچه ای قرار دهد و به دریا بیافکند.(۱) حتی دیدن فرشته الهی و تکلم با او و آگاه شدن از اخباری که از جانب خداوند آورده نیز لازمه نبوت نیست. مثلا آیه ۱۹- ۱۷ سوره مریم به صراحت از رویت فرشته الهی توسط حضرت مریم و تکلم ایشان با او و آگاه شدن مریم از اخبار غیبی سخن می‌گوید.(۲) اما با وجود همه اینها، تا کنون هیچ کس ادعای نبوت مادر موسی و یا حضرت مریم را ننموده است.

به علاوه قرآن کریم غیر از انسانها، درباره بعضی از حیوانات نظیر زنبور عسل نیز از تعبیر وحی استفاده کرده است. به عـنوان نمونه در آیه ۶۴ سوره نحل می‌فرماید که ما به زنبور عسل وحی نمودیم که از کوهها و درختان و بناهایی که می‌سازند، خانه ای برگزیند. (۳)

لذا مشخص می‌شود که در منطق اسلام، وحی انواع گوناگونی دارد و حتی برخی از صاحب نظران تا ۱۰ نوع مختلف را هم برای آن شمارش کرده اند. اما در این میان تنها آن قسمی از وحی مخصوص پیامبر و نبی و شرط لازم و کافی نبوت است که از طریق آن بایدها و نبایدها و هست و نیست‌های شریعت نازل شود و به وسیله آن، احکام الهی ابلاغ گردد. بنابر این نبی، کسی است که بدین نحو با آسمان ارتباط دارد و اینگونه وحیی بر او نازل می‌شود.

۳- اسلام و معنای خاتمیت:

حال که دیدگاه اسلام در خصوص مفهوم نبوت برایمان مشخص شد، دست یابی به معنای خاتمیت بسیار ساده خواهد بود. قرآن کریم پیامبر اکرم را خاتم و به پایان رساننده سلسله انبیاء الهی می‌داند، یعنی دیگر پس از آن حضرت هیچ فردی به نبوت مبعوث نمی‌شود و هیچ آیین جدیدی برای بشر فروفرستاده نمی‌گردد. زیرا بر طبق تشخیص الهی تمامی آنچه که بر پیامبر اکرم نازل شده، بدون هیچ کم و زیادی تا پایان دوران حیات انسان، برای دستیابی او به سعادت کافی است. در نتیجه همانطور که امیرالمؤمنین در خطبه ۲۳۵ نهج البلاغه می‌فرمایند، با رحلت نبی اکرم، بابی به روی بشر بسته شد که با مرگ هیچ کس دیگری بسته نگردیده است و آن چیزی نیست جز نبوت.(۴)

خداوند متعال خود آشکارا در قرآن به نبی خویش می‌گوید که ما نه تنها اصل قانون و تمام موضوعات شریعت را در این کتاب برائت نازل نمودیم، بلکه بیان و تفسیر آن نیز بر عهده خود ماست و ما آنرا هم بر تو فرو فرستاده ایم (۵). لذا پس از رسول خدا نه تنها شریعتی جدید ظهور نخواهد کرد، بلکه حتی تبصره ای جزیی نیز از سوی پروردگار بیشتر از آنچه که به آن حضرت وحی گردیده، نخواهد آمد و با رحلت پیامبر اکرم برای همیشه باب وحی نبوت بسته شده است. این همان مفهوم عمیق و گسترده خاتمیت است که در کنار خود کنکاشهای مختلفی در ذهن بشر ایجاد نمود.

بر همین اساس است که شیعه در عین آنکه ائمه اطهار را همانند حضرت مریم، محدَث می‌داند، اعتقاد دارد که پس از پیامبر اکرم بر هیچ کس، حتی بر اهل بیت نیز، هیچ قانون جدید و یا حتی تبصره ای تازه و جزیی نازل نخواهد شد، و فرشته وحی الهی برای ابلاغ مقررات و یا حتی برای توضیح و تفسیر آنها هم بر هیچ فردی فرود نخواهد آمد.

حال که مفهوم خاتمیت و نگرش شیعه نسبت به آنرا بررسی نمودیم، جا دارد که معنای ولایت تشریعی و امامت را نیز از دیدگاه شیعه تحقیق کنیم تا بتوانیم این دو را با هم بسنجیم.

۴- پیامبر اکرم و محدودیتهای پیش رو:

همانطور که می‌دانید، مدت رسالت نبی اکرم ۲۳ سال بود، یعنی از زمان بعثت آن حضرت تا هنگام رحلت رسول خدا، ۲۳ سال به طول انجامید. در مدت این ۲۳ سال، آن حضرت تمامی دستورات الهی که تا روز قیامت مورد نیاز بشر است و توضیح، تبیین و تفسیر همه آنها را از جانب پروردگار بوسیله وحی دریافت نمود. رسول خدا در طول این مدت تمامی اصول شریعت را به بشر ابلاغ کرد و قرآن کریم را به عنوان قانون اساسی و متن اصلی قانون و معارف اسلام به مردم رسانید و تفسیر آنرا هم بیان نمود. اما با توجه به شرایطی که وجود داشت، نتوانست آن قسمت از احکام الهی و تفسیر آنها را که هنوز بشر نیاز به آنرا احساس نمی‌کرد و با موضوع آن مواجه نشده بود، به صورت کامل بیان کند. می‌دانی چرا؟

از این ۲۳ سال قسمت عمده آن، یعنی حدود ۱۳ سال را پیامبر اکرم در مکه و در سخت ترین شرایط سپری نمود. فشارهای گسترده، محاصره مسلمین در شعب ابی طالب، شکنجه ها و اذیتهای مختلف و... محدودیت‌های بسیاری را در تبلیغ فرامین الهی برای رسول خدا بوجود می‌آورد. حتی در مدت ۱۰ سالی هم که آن حضرت در مدینه بسر می‌برد، باز هم مشرکین و کفارپیامبر اکرم را رها ننمودند و مشکلات فراوان و نبردهای متعددی را بر ایشان تحمیل کردند. لذا طبیعی است که نبی اکرم در تبلیغ فرامین الهی با محدودیت زمانی و شرایط تحمیلی کفار روبرو بود.

از سوی دیگر در همین مدت کوتاه رسول خدا فرامین الهی را در هر موضوعی که برای مسلمین اتفاق می‌افتاد، تبیین می‌کرد. ولی روشن است که همه موضوعات مورد احتیاج بشر تا روز قیامت در زمان خود آن حضرت به وقوع نپیوست و بسیاری از آنها نه تنها هرگز در آن دوران محدود اتفاق نیفتاد، بلکه صورت مسأله شان نیز به فکر مردم خطور نمی‌کرد تا بتوانند آنها را بپرسند. لذا حتی اگر آن حضرت نیز به آنها می‌پرداخت، وقتی که مردم اصل موضوع برایشان قابل درک نبود، طبیعتا دیگر نمی‌توانستند درک درستی از راه حل آن داشته باشند ؛ چه برسد به اینکه بتوانند آنرا برای آیندگان حفظ کنند. به علاوه وقتی به صفحات تاریخ مراجعه می‌کنیم، می‌یابیم که مردم سطح فهم یکسانی نداشتند و تمامی افراد نیز از سطح درک بالایی برخوردار نبودند.

جدای از همه اینها، دشمنان متعدد اسلام هم مزید بر علت گشته بودند. واضح است که وقتی دشمنی قسم خورده در از بین بردن اصل یک مکتب توفیقی حاصل نکند، به سراغ تعالیم و آموزه‌های آن می‌رود تا آنها را به گونه ای که خود می‌خواهد، دستخوش تغییر و تبدیل کنند ؛ به آنها چیزهایی بیافزاید و یا مواردی را از بین ببرد.

نتیجه این درک سطحی و بوالفضولیها و غرض ورزیها این شد که ساده ترین چیزها هم دستخوش اختلاف گردید. مثلا پیامبر اکرم در طول ۱۰ سالی که در مدینه بود، تمامی نمازهای پنجگانه را در میان مردم به جماعت اقامه کرد. ۱۰ سال، هر سال ۳۶۵ روز و هر روز ۵ نوبت. می‌شود بیش از ۱۸۰۰۰ نماز. اما به دنبال همین ساده انگاریها و غرض ورزیها وقتی هم اکنون نگاهی گذرا به مکاتب فقهی مسلمانان می‌اندازیم، می‌بینیم در تک تک اجزاء آن دچار اختلاف گردیدند و هر یک سنت رسول خدا را به گونه ای متفاوت نسبت به دیگران نقل می‌کنند و تفسیر می‌نمایند. از اینها گذشته، حتی موضوعاتی بسیار ساده ولی دارای اهمیت، نظیر تاریخ رحلت نبی اکرم هم در بین مردم دچار اختلاف گردید.

۵- حافظانی برای دین خاتم:

در نتیجه طبیعی است اگر دینی ادعایش اینست که پایان بخش سلسله ادیان الهی است و تعالیم آن برای هر قومی، در هر زمان و مکانی کافی می‌باشد، باید پس از رسول خویش به فکر"حافظانی امین و فهیم"برای تعالیم خویش باشد. این حافظان باید فهیم باشند تا همه آنچه را که از احکام الهی و توضیح و تفسیر آن از جانب پروردگار بر پیامبر خاتم نازل شده، از او بیاموزند و به طور کامل درک کنند و ذره ای را هم فروگذار نکنند. امین بودن آنان نیز از ۲ جهت لازم و ضروری است. اول آنکه بتوانند آن دسته از فرامین الهی را که پیامبر اکرم در زمان حیات خویش به مردم ابلاغ نمود، همانگونه صحیح و دست نخورده به مردم دیگر زمانها منتقل کنند. دوم آنکه بتوانند موضوعاتی را که در آینده اتفاق خواهد افتاد و حکمش قبلا بر پیامبر نازل گشته، در وقت نیاز، حکم آنرا به مردم برسانند.

به علاوه روشن است که این حافظان در درک و امانت داری خود نه تنها نباید با اختیار دچار اشتباه و لغزش شوند، بلکه حتی سهوا نیز نباید به خطا بروند، چرا که اشتباه آنان همانند اشتباه پیامبر، مانع از به سلامت رسیدن پیام الهی به مردم دیگر زمانهاست. مشخص است که این اشخاص هرگز پیامبر و نبی نیستند، چرا که فرامین الهی به آنها از طریق وحی منتقل نمی‌گردد، اما تمامی فرامین الهی را از پیامبر آموخته اند.

یقینا اگر دینی هدایت دورانی را به عهده گیرد و یا آنکه بالاتر، ادعای خاتمیت داشته باشد، اما پس از پیامبر خود به فکر تعیین حافظان و حاملان خویش نباشد، فکر همه چیز را نکرده است. لذا پس از ابلاغ دستورات لازم برای یک زندگی سعادتمند، تعیین این اشخاص شرط کمال دین خواهد بود.

بر همین اساس از آنجایی که شیعه می‌گوید اسلام دینی همه جانبه و برای همه مردم و در همه زمانهاست، لذا اعتقاد دارد که دین پس از پیامبر نیز برای حفظ و مصونیت خویش، حافظانی امین و فهیم را برای ادامه راه پیامبر اکرم قرار داده که همان ائمه اطهار هستند. از نظر شیعه ائمه اطهار علاوه بر امانتداری و فهیم بودنشان، به تأیید الهی مصون از هر خطا و اشتباهی می‌باشند و نقش اصلیشان همانگونه که ذکر شد، حفظ فرامین پروردگار در همه دورانها و تعیین تکلیف مسلمانان در موضوعات جدیدی است که برای آنها بوجود می‌آید. یعنی در حقیقت آنان واسطه بین مردم و پیامبر اکرم به شمار می‌آیند. (البته در کنار این وظایف اصلی، شیعه خصوصیات و تأثیرات دیگری را نیز برای ائمه اطهار قایل است.)

پس از این بررسی به راحتی تفاوت فاحش امام و نبی مشخص می‌شود. ائمه ما هرگز مهبط وحی نبوت و دریافت کنندگان فرامین الهی در قالب وحی نیستند که ما آنها را نبی بنامیم، اما تمامی آنچه را که از شریعت بر پیامبر اکرم نازل گشته، رسول خدا به آنان تعلیم داده و در نزد آنان موجود است و فشرده مطلب اینکه به آنان وحی نمی‌شود اما کمال امانت در حفظ وحی الهی را دارند.

۶- ائمه اطهار، متصلان به علم نبی:

علاوه بر روایات متعدد مورد اتقاق همه مسلمین، تاریخ هم گواهی می‌دهد هنگامی که وحی بر رسول خدا نازل می‌شد، حتی اگر امیرالمؤمنین در میان جمع حاضر نبود، پیامبر اکرم محتوای وحی را حفظ می‌نمود و به وقت حضور امیرالمؤمنین آنرا به ایشان تعلیم می‌داد. لذا به اعتقاد شیعه تمامی آنچه را که خداوند بوسیله وحی نبوت به پیامبر اکرم نازل کرد، اعم از اصل فرامین الهی و توضیح و تفسیر و تبیین آنها، همه و همه را رسول خدا به امیرالمؤمنین تعلیم داد. شواهد بسیار زیادی برای این موضوع وجود دارد ؛ تعابیری نظیر"باب شهر علم پیامبر"، "درب شهر حکمت رسول خدا"،"گنجینه دار علم نبی"و... که در احادیث نبی اکرم به وفور به چشم می‌خورد، تنها ذره ای ناچیز از این میان است. اما مجبوریم برای رعایت اختصار به همین میزان بسنده کنیم.

این میراث عظیم علمی از جانب امیرالمؤمنین به امام مجتبی و از نزد آن حضرت به سیدالشهدا و به همین ترتیب به سایر ائمه منتقل گشت. لذا بارها و بارها هرکدام از اهل بیت به صراحت می‌گفتند که من هر چه می‌گویم از پدرم و او از پدرانش و آنان از امیرالمؤمنین و آن حضرت از رسول خدا نقل می‌کند. به عنوان نمونه امام صادق (علیه السلام) می‌فرمایند :"حدیث من، حدیث پدرم و حدیث پدرم، حدیث جدم و حدیث جدم حدیث حسین است. امام حسین نیز حدیثش حدیث امام حسن می‌باشد. حدیث امام حسن، حدیث امیرالمؤمنین و حدیث امیرالمؤمنین حدیث رسول خداست. و حدیث رسول خدا نیز گفتار پروردگار است."(۶) و یا امام باقر (علیه السلام) می‌فرمایند:"وقتی حدیثی را روایت کرده و سند آنرا ذکر نمی‌کنم، سند من در چنین مواردی پدرم زین العابدین، از پدرش حسین شهید از پدرش علی بن ابیطالب، از رسول خدا از جبرییل و پس از آن از خداست."(۷) و ده ها نمونه دیگر.

لذا احکام الهی نه به ائمه اطهار وحی می‌گشت و نه آنان حکمی را از جانب خود بیان می‌نمودند ؛ بلکه تمام آنچه را که از فرامین الهی به مردم می‌آموختند، از طریق رسول خدا دریافت کرده بودند. اما چگونه؟

۷- رسول اکرم و تعلیم ائمه:

آنچنان که ائمه برای ما نقل نموده اند، تمامی احکام شریعت در کتابی تحت عنوان"جامعه"در نزد ائمه به ودیعت گذارده شده است. جامعه کتابی است که به املاء رسول خدا و کتابت امیرالمؤمنین نگاشته شده و ائمه اطهار بارها برای صحت انتساب کلمات خود به رسول خدا به آن استناد می‌کردند و آنرا به عنوان شاهدی برای آنچه بیان می‌نمودند، ارائه می‌دادند.

به غیر از جامعه، میراث مکتوب دیگری از علم رسول اکرم در نزد ائمه به عنوان میراث نبوت و ودایع امامت وجود دارد. یکی از مهم ترین آنها، قرآنی است که به خط امیرالمؤمنین نگاشته شده است. پیامبر اکرم ۲ قرآن را در اختیار داشتند. یکی قرآنی است که در آن در کنار آیات و ذیل آنها تفسیر مختصری وجود داشت، تا آن حد که هر مسلمان با داشتن آن، قرآن را در حد لزوم می‌فهمید. پس از رحلت رسول خدا، أمیرالمؤمنین در زمان خلافت خلیفه اول این قرآن را ارائه نمود ولی حکومت آنرا نپذیرفت. دیگری قرآنی است که در ذیل تمامی آیات آن آنچه را که از جانب پروردگار به عنوان بیان، تفسیر و تعیین مصادیق آیات بر پیامبر خدا نازل شده بود، به املاء رسول خدا و کتابت امیرالمؤمنین نگارش یافته است. این قرآن گرانبها از ودایع امامت می‌باشد و در نزد ائمه یکی پس از دیگری محافظت می‌شود.

اما در کنار همه اینها، تنها روش انتقال علوم پیامبر به ائمه از طریق انتقال این میراث مکتوب نبود. بلکه رسول خدا تمامی فرامین الهی را که بر آن حضرت نازل شده به امیرالمؤمنین شخصا تعلیم می‌داد. به عنوان نمونه ای از انتقال شفاهی و تعلیم علوم توسط رسول خدا به امیرالمؤمنین به یک مورد اشاره می‌کنیم. محدثان بزرگ مسلمین اعم از شیعه و سنی نقل می‌کنند که در ساعات آخر حیات پیامبر اکرم، آن حضرت امیرالمؤمنین را به حضور طلبیدند. هنگامی که از امیرالمؤمنین سؤال شد که رسول خدا با شما چکاری داشتند، آن حضرت فرمود: پیامبر هزار باب علم را به من آموخت که از هر بابی ۱۰۰۰ باب دیگر بر من گشوده می‌شد. (۸)

پس از آن امیرالمؤمنین نیز تعالیم پیامبر را به ائمه بعد از خود منتقل نمود. تعابیری نظیر"علمنی"(به من تعلیم داد) و یا"حدثنی أبی"(پدرم برای من نقل نمود) و... که به وفور در روایات با آن مواجه می‌شویم، همه بیانگر همین نکته اند که ائمه اطهار تمامی فرامین الهی را به واسطه امیرالمؤمنین از رسول خدا تعلیم گرفته اند.

در بین ما انسانهای عادی، بارها و بارها در مراکز علمی جهان و مکانهای دیگر اتفاق می‌افتد که دانشجویی درسی را در نزد استادی ماهر به خوبی فرا می‌گیرد. اگر این گونه شد، معمولا ولو برای مدتی محدود به تمامی محتوای کتاب و جزوه درسی خود تسلط کامل دارد و دیگر نیازی به مراجعه به آن نخواهد داشت. مگر آنکه با گذشت زمان مطالب تعلیم گرفته را فراموش کند. حال اگر افرادی تمامی آنچه که بر پیامبر نازل گشته را از او تعلیم گرفتند و از جانب پروردگار فهم صحیح آنان و عدم فراموشیشان مورد تأیید قرار گرفت و عدم نسیان و اشتباه نکردن آنان نیز توسط رسول خدا به مردم ابلاغ شد، قطعا دیگر برای پاسخگویی نیازمند مراجعه به میراث مکتوب خود نخواهند بود. از همین روست که تمامی فرامین الهی در نزد ائمه حاضر بود و آنان هیچ نیازی نداشتند تا پس از مواجهه با هر موضوعی به میراث مکتوب خویش مراجعه کنند و سپس پاسخ بگویند.

لذا بر اساس آنچه نقل گشته، وقتی در حضور رسول خدا کسی نسبت به سریع پاسخ گفتن امیرالمؤمنین در مسائل مختلف اعتراض کرد و گفت چرا آن حضرت در پاسخ دادن به پرسشها تأمل نمی‌کند، امیرالمؤمنین از او پرسید که چند انگشت در دست خود داری. بی درنگ پاسخ گفت پنج انگشت. حضرت پرسید چرا فکر نکردی؟ پاسخ داد زیرا که پاسخ آنرا می‌دانستم و در وجودم حاضر بود. حضرت فرمود علم همه چیز در نزد من این گونه حاضر است.

بنابر این اگر ما بپذیریم که امام دریافت کننده وحی نبوت نیست و همه فرامین الهی را از جانب پیامبر تعلیم گرفته است، هرگز به این معنا نیست که او پس از مواجهه با هر پرسشی باید به میراث مکتوب خود مراجعه کند و سپس جواب بگوید، چرا که تمامی تعالیم رسول خدا در نزد جان او حاضر و موجود است. لذا بر خلاف آنچه در مقاله مطرح گشته، هیچ تعارضی بین حاضربودن جواب در نزد امام و تعلیم گرفتن مسائل از رسول خدا وجود ندارد.

۸- امام ؛ عالمی مصون، نه مجتهدی معصوم:

بر این اساس مشخص می‌شود که شیعه، ائمه اطهار را مجتهدان معصوم نمی‌داند، بلکه آنان را"عالمانی مصون"توصیف می‌کند. همانطور که دکتر سروش نیز در مقاله خود اشاره می‌کنند، مجتهد معصوم ترکیبی متناقض است.

همه می‌دانیم که اصول و کلیات احکام الهی توسط پیامبر اکرم بیان گشته و علاوه بر آن فرامین پروردگار در برخی از موضوعات جزیی نیز که مورد نیاز مردم آن عصر بوده، به مردم گفته شده است. اجتهاد زمانی جا دارد که در موضوعی جزیی یا حکم الهی برایمان بیان نگشته باشد و یا حکم الهی در خصوص آن موضوع فرعی بیان شده، اما بر طبق اصول اجتهاد روش مندی که دین معرفی می‌کند، در نزد صاحب نظران برداشتهای متفاوتی از آن وجود دارد. در این حالت است که اجتهاد، راه پیدا می‌کند و یک مجتهد بر اساس روشی که دین می‌آموزد، به استنباط می‌پردازد تا بتواند بر پایه اصول و روشها، حکم الهی را دریابد. لذا ممکن است به نتیجه ای صحیح دست یابد و یا آنکه پس از تلاش و کوشش، دچار اشتباه شود که در این حالت در نزد خداوند معذور است.

ولی اگر فردی به اصل حکم الهی راه داشت و به تأیید پروردگار فهم او نیز قطعی و مصون از هر اشتباهی بود، اگر چه او معصوم است، اما دیگر مجتهد نیست، بلکه او حقیقت را می‌بیند و می‌داند و دقیقا همان را بیان می‌کند.

بر این اساس است که شیعه، ائمه اطهار را کسانی می‌داند که به تعلیم رسول خدا و با تأیید الهی حافظانی فهیم و امین و دارای ملکه عصمت هستند. لذا تمامی فرامین الهی را که از جانب رسول خدا تعلیم گرفته اند، بدون کم و کاست حفظ می‌کنند و به درستی در می‌یابند. بنابر این علم ائمه، علمی قطعی است، نه اینکه آنان مجتهدانی باشند با اجتهادی که احتمال خطا و اشتباه در آن راه دارد. در حقیقت همانطور که پیامبر اکرم و سایر انبیاء علوم الهی را بدون کم و کاست می‌دانند و دیگر هیچ نیازی به اجتهاد ندارند، ائمه اطهار نیز به تعلیم پیامبر اکرم و تأیید الهی دیگر نیازمند اجتهاد نیستند.

۹- شیعه و مفهوم ولایت تشریعی ائمه:

حال که علم و دانش امام و جایگاه امامت در نزد شیعه را دریافتیم، به راحتی می‌توانیم مفهوم ولایت تشریعی را از منظر شیعه تعریف کنیم.

اصل کلمه ولایت، مفهوم اولویت و تقدم را به همراه دارد. وقتی می‌گویند شخصی بر دیگری در موردی خاص ولایت دارد، یعنی نظر و گفتار او نسبت به اندیشه و رأی دیگری مقدم است و لذا باید او از شخص اول تبیعت کند. روشن است که شخص رسول خدا به دنبال عصمت خویش و راهیابی به فرامین الهی، در شریعت بر همگان ولایت دارد. یعنی آن چیزی را که آن حضرت بیان می‌کند، نسبت به رأی و نظر سایرین دارای اولویت و تقدم است و لذا پیروی از آن بر همه لازم می‌باشد. بر این اساس جوهره اصلی ولایت تشریعی همان مفروض الطاعه بودن است و این همان مفهومی است که قرآن کریم از آن اینگونه تعبیر می‌کند:"پیامبر به مؤمنان از خودشان سزاتر است‏..."(۹)

شیعه می‌گوید پس از رسول خدا از آنجایی که ائمه حاملان دین الهی و عالمانی معصوم هستند که تمام فرامین الهی را از پیامبر تعلیم گرفته اند، لذا آنان از نظر بیان شریعت و فرامین الهی بر همه اولویت و تقدم دارند و هر حکمی را که بیان می‌کنند، همانند رسول خدا از آنجایی که قطعا حکم الهی است، باید مورد پیروی قرار گیرد.

اگر کمی بر روی مفهوم ولایت تشریعی تأمل کنیم، متوجه می‌شویم که هیچ تعارضی میان آن و بحث خاتمیت وجود ندارد، زیرا ولایت تشریعی به معنای ارائه قانونی جدید علاوه بر تعالیم دین خاتم نیست، بلکه بحث از ارائه همان تعالیم است و مفهوم ولایت تشریعی از لزوم تبعیت سخن می‌گوید. اگر واقعا ائمه آن چیزی را که بیان می‌نمودند یا از جانب خودشان بود و یا آنکه بر آنان وحی جدیدی در شریعت نازل می‌شد، پیروی از آنان و پذیرش ولایت تشریعیشان مغایر خاتمیت بود، اما دیدیم که در حقیقت هرگز این گونه نیست و ائمه هرچه می‌گویند، از رسول خدا تعلیم گرفته اند و دقیقا گفتار آنان همان چیزهایی است که بر پیامبر اکرم نازل شده است. در حقیقت همانطور که پیامبر واسطه است بین خدا و مردم، امامان نیز واسطه اند بین مردم سایر دورانها و پیامبر (البته واسطه ای معصوم).

بر این اساس قرآن کریم نیز هرگز این گونه ولایت داشتن و تبعیت نمودن از کسی بجز رسول خدا را مغایر با خاتمیت آن حضرت نمی‌داند و لذا آشکارا در کنار فرمان به اطاعت از رسول، از اشخاص دیگری نیز تحت نام اولواالامر یاد می‌کند که باید مورد اطاعت قرار گیرند. (۱۰)

۱۰- جمع بندی:

در نتیجه به خوبی روشن می‌شود که کلام ائمه از نظر رتبه و تقدم منطقی پس از کلام رسول خدا و در طول آن قرار می‌گیرد (چرا که ائمه هرچه در شریعت می‌گویند، همه را از پیامبر اکرم تعلیم گرفته اند). اما از آنجاییکه گفتار ایشان همان گفتار رسول خداست، دقیقا همانند کلام پیامبر اکرم، کلام آنان نیز دارای حجیت قاطع است. منتها حجیت کلام رسول خدا از آن جهت است که خود آن حضرت به صورت مستقیم فرامین الهی را توسط وحی دریافت می‌کند، اما حجیت کلام ائمه از آن جهت است که آنان حافظان امین و فهیم دین الهی و حاملان تعالیم پیامبر اکرم هستند.

در یک جمع بندی کلی، بر اساس آنچه که بررسی کردیم، شیعه می‌گوید که سلسله انبیاء الهی با بعثت پیامبر اکرم به سرانجام خود رسید و هر آنچه که تا پایان جهان مورد نیاز بشر بود، بر آن حضرت نازل گشت. اما با توجه به لزوم حفظ دین پس از رحلت رسول خدا، پروردگار افرادی را به عنوان حافظان تعالیم آن حضرت و نگاهداران فهیم و امین آن برگزیده که دارای مقام عصمت هستند. ائمه اطهار هرگز فرامین الهی و احکام شریعت را به صورت وحی دریافت نمی‌کنند و لذا ما آنها را نبی نمی‌دانیم، اما جایگاهشان به عنوان حافظان امین و فهیم فرامین الهی است که بر پیامبر اکرم نازل گشته است و آنان هرچه می‌گویند، از پیامبر خدا تعلیم گرفته اند. لذا سّر ولایت تشریعی و مفروض الطاعه بودن آنها نیز مصونیت آنان از اشتباه و مقام عصمت آنان است که سبب می‌شود دقیقا فرامین الهی را بدون هیچ کم و زیادی مطابق آنچه که از پیامبر تعلیم گرفته اند، در دسترس ما قرار دهند. بنابر این کلام آنان همانند کلام رسول خدا بر ما حجت است و از نظر رتبه منطقی پس از کلام پیامبر اکرم قرار می‌گیرد.

همانگونه که پیش بینی می‌شد، متأسفانه حجم بخش اول، کمی طولانی شد که باید از این جهت ما را ببخشید. اگر موافق باشید، مطلب دوم را به صورت مختصر، مورد بررسی قرار دهیم و تفصیل آنرا در صورت نیاز به بعد موکول کنیم.

۱۱ – ابن خلدون و انکار مهدویت:

دکتر سروش در قسمتی از سخنرانی اصلی‌شان در دانشگاه سربن، به طرح نظر ابن خلدون و به تبعیت از او اقبال لاهوری در خصوص موضوع مهدویت پرداختند. البته همانگونه که خود نیز در این مقاله ذکر می‌کنند، طرح نظر ابن خلدون به معنای پذیرش آن توسط ایشان نبوده است. اما بد نیست که به صورت مختصر این دیدگاه را به همراه هم مورد بررسی قرار دهیم. بنا بر نظر ابن خلدون اصل موضوع مهدویت، موضوعی جعلی است که در روایات اسلامی وارد گشته و هیچ اساسی در آیات قرآن کریم و کلام رسول خدا ندارد.

اگر بخواهیم این موضوع را به صورت مختصر بررسی کنیم، باید به یک سؤال در ذهنمان پاسخ بگوییم. آیا تا کنون شده است که وقتی کسی بیمار می‌شود، به مهندس ساختمان رجوع کند و یا اینکه هنگام نیاز به طراحی و ساخت یک بنا، به پزشک مراجعه نماید؟ طبیعی است که جواب منفی است. تخصص مهندس ساختمان در طراحی و ساخت یک بناست و تبحر پزشک در درمان بیماری...

اگر به تاریخ علم و آثار مکتوب ابن خلدون مراجعه کنیم و کلام صاحب نظران را در معرفی او بررسی نماییم، می‌یابیم که او مورخی مشهور و متفکری بزرگ در فلسفه تاریخ و جامعه شناسی بوده و از طلایه داران علم نوین جامعه شناسی در بین مسلمین و سایر ملتها به شمار می‌آید. اما هیچ یک از صاحب نظران و اندیشمندان به هنگام معرفی ابن خلدون او را محدثی زبر دست و یا حدیث شناسی خبره و رجالیی قوی نمی‌شناسند.(۱۱) بنابر این اگر موضوع صحبت بر سر بررسی نقش اجتماعی اعتقاد به مهدویت است، می‌توانیم به عنوان یکی از منابع به کتب ایشان مراجعه کنیم تا از نظر یک صاحب اندیشه در خصوص آثار مثبت یا منفی اعتقاد به مهدویت در زندگی اجتماعی بشر و سوء استفاده‌های احتمالی که در جوامع مختلف از آن شده، آگاه شویم و آنها را مورد تحلیل قرار دهیم. اما وقتی به دنبال تحقیق هستیم تا دریابیم آیا اعتقاد به مهدویت در آیات قرآن کریم و روایات رسول خدا ریشه دار است یا اینکه باوری مجعول به شمار می‌آید که در طول قرون مختلف به گفتار پیامبر اکرم اضافه گشته و برداشتی نا صواب از آیات را هم رقم زده، باید به کلام مفسران و حدیث شناسان مراجعه کنیم، نه آثار جامع شناسان... اگر راه را اشتباه برویم، دقیقا مثلا آنست که در دفتر یک مهندس ساختمان به دنبال درمان بیماری قلبیمان باشیم.

۱۲- حدیث شناسان اسلامی و احادیث مهدویت:

اما متخصصان علم حدیث در خصوص احادیث مهدویت چه می‌گویند؟ اگر به سراغ برجسته ترین حدیث شناسان فرق مختلف اسلامی برویم، درمی یابیم که متخصصان فن، حقیقت را جور دیگری بیان می‌کنند. حدیث شناسان بزرگ اسلامی اعم از شیعه و سنی، احادیث مهدویت را به جهت تعدد طرق نقل، احادیثی"متواتر"می دانند. می‌دانید حدیث متواتر به چه معنی است؟ حدیثی متواتر است که آنقدر طرق نقل آن فراوان باشد که احتمال کوچکترین تبانی بین راویان و غرض ورزان در آفریدن چنین مفهومی عقلا محال به حساب آید. حتی جالب است که مطلب به همین جا نیز خلاصه نمی‌شود. آنقدر در میان علمای علم حدیث موضوع مهدویت مسلم است که صرف نظر از بحث تواترش، آنرا از مسلمات اسلام و از ضروریات دین برشمرده اند. به عنوان نمونه،"احمد محمد شاکر"که یکی از حدیث شناسان برجسته مصری است و مسند احمد حنبل را تحقیق و شرح نموده است، در شرح مسند احمد، هنگامی که به موضوع مهدویت و اعتقاد به مهدی می‌رسد، آنرا از ضروریات دین برمی شمرد.

۱۳- شرایط اجتماعی و سیاسی ابن خلدون:

جدای از همه اینها وقتی به سراغ آثار ابن خلدون می‌رویم و شرایط تاریخی زمان او را مورد بررسی قرار می‌دهیم، با واقعیتی دیگر مواجه می‌شویم. ابن خلدون با مدعیان دروغین مهدویت در میان خلفای فاطمیان مواجه بوده است. او هر روز با چشم خویش نظاره گر سوء استفاده‌هایی بود که به نام دین و حکومت دینی از اعتقاد به ظهور مهدی توسط سلسله حاکمان صورت می‌پذیرفت. لذا به دنبال درمانی برای این درد کهنه اجتماعی می‌گشت. اما راه را اشتباه پیمود. او نیز همانند برخی از افراد ناآگاه دیگر، به فکر می‌افتد که به صرف سوء استفاده‌هایی که انجام می‌شود، برای همیشه تاریخ، این ابزار را از دست زورمداران برباید تا نتوانند به اسم آن، مقاصد شوم خود را به کرسی بنشانند. لذا مسیر را اشتباه می‌رود و این گونه می‌نویسد و این گونه می‌اندیشد و به جای نفی استفاده‌های صد در صد اشتباهی که صورت می‌پذیرفت، اصل وجود مهدی را انکار می‌کند. در صورتیکه سوء استفاده‌هایی که ممکن است از یک عقیده بشود، یک موضوع است و درستی یا نادرستی اصل آن عقیده بحثی دیگر. همانگونه که از مطلبی مجعول می‌توان به خوبی استفاده نمود(۱۲)، از یک موضوع قطعی نیز می‌توان به اشتباه بهره برداری کرد. بنابر این درهم آمیختن اصل یک بحث با سوء استفاده‌هایی که دیگران از آن می‌کنند، کاری اشتباه و یکی از انواع مغلطه‌هایی است که در علم منطق معرفی می‌گردد.

 

پی‌نوشت‌ها:

۱- "إِذْ أَوْحَیْنَا إِلی أُمِّک مَا یُوحَی - أَنِ اقْذِفِیهِ فی التَّابُوتِ فَاقْذِفِیهِ فی الْیَمّ‏ِ فَلْیُلْقِهِ الْیَمُّ بِالساحِلِ یَأْخُذْهُ عَدُوٌّ لی وَ عَدُوٌّ لَّهُ وَ أَلْقَیْت عَلَیْک محَبَّةً مِّنی وَ لِتُصنَعَ عَلی عَیْنی"،"آنگاه که بر مادرت آنچه وحی کردنی بود وحی کردیم:که او را در صندوقی بیفکن، صندوق را به دریا افکن تا دریا به ساحلش اندازد و یکی از دشمنان من و دشمنان او صندوق را برگیرد. محبت خویش بر تو ارزانی داشتم تا زیر نظر من پرورش یابی."(سوره طه، آیه ۳۹ و ۳۸)

۲- "فَاتخَذَت مِن دُونِهِمْ حِجَاباً فَأَرْسلْنَا إِلَیْهَا رُوحَنَا فَتَمَثَّلَ لَهَا بَشراً سوِیًّا- قَالَت إِنی أَعُوذُ بِالرَّحْمَنِ مِنک إِن کُنت تَقِیًّا - قَالَ إِنَّمَا أَنَا رَسولُ رَبِّکِ لأَهَب لَکِ غُلَماً زَکیًّا"،"مریم گفت: از تو به خدای رحمان پناه می‏برم، که پرهیزگار باشی. گفت: من فرستاده پروردگار تو هستم، تا تو را پسری پاکیزه ببخشم. گفت: از کجا مرا فرزندی باشد، حال آنکه هیچ بشری به من دست نزده است و من بدکاره هم نبوده‏ام."(سوره مریم، آیه ۱۹ – ۱۷)

۳- "وَ أَوْحَی رَبُّک إِلی النَّحْلِ أَنِ اتخِذِی مِنَ الجِْبَالِ بُیُوتاً وَ مِنَ الشجَرِ وَ مِمَّا یَعْرِشونَ‏"،"پروردگار تو به زنبور عسل وحی کرد که: از کوه‏ها و درختان و در بناهایی که می‏سازند خانه‏هایی برگزین."(سوره نحل، آیه ۶۴)

۴- قال أمیر المؤمنین (علیه السلام):"بأبی أنت و أمی یا رسول الله! لقد انقطع بموتک ما لم ینقطع بموت غیرک من النبوة و الإنباء و أخبار السماء..."(نهج البلاغه، خطبه ۲۳۵)

۵- "ثمَّ إِنَّ عَلَیْنَا بَیَانَهُ‏"،"سپس بیان آن بر عهده ماست."(سوره قیامت، آیه ۱۹)

۶- قال الصادق (علیه السلام):"حدیثی حدیث أبی و حدیث أبی حییث جدی و حدیث جدی حدیث الحسین و حدیث الحسین حدیث الحسن و حدیث الحسن حدیث أمیرالمؤمنین و حدیث أمیرالمؤمنین حدیث رسول الله و حدیث رسول الله قول الله عز و جل"(اصول کافی، جلد ۱، صفحه ۵۳)

۷- قال الإمام الباقر (علیه السلام) :"اذا حدثت بالحدیث و لم أسنده، فسندی فیه أبی زین العابدین، عن أبیه الحسین الشهید عن أبیه علی بن ابیطالب عن رسول الله عن جبرییل عن الله عزوجل"(إعلام الوری، صفحه ۲۷۰)

۸- اصول کافی، جلد ۱، صفحه ۲۹۶

۹- "النَّبیُّ أَوْلی بِالْمُؤْمِنِینَ مِنْ أَنفُسِهِمْ... ‏"،"پیامبر به مؤمنان از خودشان سزاتر است‏..."(سوره احزاب، آیه ۶)

۱۰-"یَأَیهَا الَّذِینَ ءَامَنُوا أَطِیعُوا اللَّهَ وَ أَطِیعُوا الرَّسولَ وَ أُولی الأَمْرِ مِنکمْ‏..."،"ای کسانی که ایمان آورده‏اید، از خدا اطاعت کنید و از رسول و اولوالامر خویش فرمان برید."(سوره نساء، آیه ۵۹)

۱۱- به عنوان نمونه خیر الدین زرکلی که از بزرگترین شرح حال نویسان معاصر کشور مصر است و کتابی تحت عنوان"الأعلام"در معرفی اندیشمندان برجسته عرب تألیف نموده است، ابن خلدون را اینگونه معرفی می‌کند:"او فیلسوفی مورخ و جامعه شناسی محقق بود که از پایه‌های جامعه شناسی برشمرده می‌شود"(الأعلام، چاپ سوم، ۱۹۸۴م، جلد ۳، صفحه ۳۳۰) و یا محمد علی مدرس در کتاب"ریحانة الأدب"که به بررسی رجال صاحب نام اختصاص دارد نیز ابن خلدون را به عنوان جامعه شناس و مورخی چیره دست همینگونه توصیف می‌نماید. (ریحانة الأدب، جلد ۷، صفحه ۵۰۴)

۱۲- مثلا در تاریخ علم تفسیر مشاهده می‌کنیم که عده ای از راویان حدیث، احادیثی را در فضیلت سور قرآنی جعل کردند تا مردم بیشتر قرآن بخوانند. اصل موضوع جعلی است، اما استفاده آن، استفاده ای نیکوست. ولی هرگز ثمره آن باعث نمی‌شود که اصل موضوع را واقعی بپنداریم.

 

//



سایت رشد